طلیعه سخن
رمضان ماه عبادت؛ خودسازی، برکت، رحمت و مغفرت،ماه ترک معصيت و انجام اطاعت است. هم چنین ماه تعليم و تربيت، ماه طهارت و پاكى، و ماه تقوا است؛ ماهى كه مراحل قرب الهى و سير و سلوك الى الله را با گام هاى سريع و استوار مى توان پيمود.
در تمام سال، ماهى به عظمت ماه پربركت رمضان نيست؛ ماه ضيافت و ميهمانى خدا، که بهترين پذيرايى خداوند مهربان در اين ماه پربركت، یعنی «قرآن مجيد» در اين ماه نازل شده و چه ضيافتى بالاتر از اين كه ميزبان، براى ميهمانان خويش كتابى فرو فرستد كه تمام سعادت بشر در آن باشد.
از سوی دیگر در شب قدر، نزول قرآن و نزول بركات و رحمت الهى در آن، سبب مىشود از هزار ماه برتر و بالاتر باشد و به تعداد همه كسانى كه در اين ماه مورد بخشش قرار گرفته اند بخشوده خواهند شد؛ مگر كسانى كه ميان آنان و برادر دينىشان كينه و عداوتى باشد، كه تا صلح نكنند مورد عفو الهى واقع نمى شوند!
آری ماه مبارك رمضان، از جمله گوهرهاى بسيار با ارزشى است كه بهره گيرى صحيح از آن؛ از جمله ورود در آن ماه، مرهون شناخت و معرفت كافى آن است.
و این مهم یعنی بدون آمادگى نمى توان به استقبال ماه مبارک رمضان رفت؛ هميشه در ضيافت و مهمانى هم ميزبان بايد آماده باشد و هم ميهمان؛ ميزبان بايد وسايل پذيرايى را آماده كند و ميهمان بايد از نظر لباس و نظافت خود را آماده كند. خداوند كه ميزبان ما در اين ماه است چون رحمتش عام و بى پايان است هميشه آماده پذيرايى مى باشد، و اين ما هستيم كه براى ورود در اين ضيافت، و بهره مندى هرچه بيشتر از اين فرصت گران بها، بايد خويشتن را با آداب و مقدماتى كه بعضاً در روايات نیز آمده است، آماده كنیم.
یکی از آمادگی ها در درجه اول توبه است؛ از جمله باید در روزهاى آخر ماه شعبان بسيار استغفار كنیم تا نشاط عبادت بيابیم.
از دیگر آمادگى ها برای ورود به ماه مبارک رمضان اين است كه روح و قلبمان را صفا دهيم و كينه ها و حسادت ها و غل و غش ها را از روحمان بزداييم.
آری براى ورود در ماه رمضان باید در ماه شعبان آماده شد؛ چنانکه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: «هُوَ شَهْرٌ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَی ضِیَافَةِ اللَّهِ؛ ماهى که در آن شما را به مهمانى خدا دعوت کرده اند»
از روايات استفاده مىشود كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در اواخر ماه شعبان مردم را هشدار مىداد و آماده مى كرد، از جمله در آخرين جمعه ماه شعبان که پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله براى آماده ساختن ياران خود جهت استقبال از ماه مبارك رمضان خطبه اى خواند و اهميت اين ماه را چنين گوشزد نمود: «اى مردم! ماه خدا با بركت و رحمت و مغفرت به شما روى آورده؛ ماهى كه نزد خدا برترين ماه هاست، روزهايش برترين روزها، و شب هايش برترين شب ها، و ساعاتش برترين ساعات است. ماهى است كه در آن به ميهمانى خدا دعوت شده ايد، و مورد كرامت و احترام الهى قرار گرفته ايد؛ نفس هاى شما در آن حكم تسبيح را دارد، خواب شما در آن عبادت، عمل شما مقبول (درگاه الهى) و دعاى شما در آن مستجاب است!. لذا با نيت هاى صادق و قلب هاى پاك از خدا بخواهيد كه شما را موفق به روزه اين ماه و تلاوت قرآن در آن كند.
گروهى هستند كه وقتى وارد ماه رمضان شدند خود را مىشويند و در حالى كه پاك شده اند از ماه رمضان خارج مىشوند. بندگان خاصّ خدا نیز قبل از ماه رمضان خود را مىسازند و وارد ماه رمضان مىشوند و ماه رمضان آن ها ماه راز و نياز با خدا و ماه خلوت با محبوب است.
اما كسانى كه نه قبل از ماه رمضان خودسازی می کنند و نه در ماه رمضان، مصداق اين جمله مىشوند كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله) در جمعه آخر ماه شعبان فرمود: «فَانَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ غُفْرانَ اللَّهِ في هذَا الشَهْرِ الْعَظِيمِ؛ براستى بدبخت كسى است كه در اين ماه بزرگ از آمرزش خدا محروم گردد»
بدیهی است در ماه مبارك رمضان كه ماه بيدارى و هوشيارى و عبادت و خودسازى است همگان بايد در تعمیق و تقویت ارتباط خویش با خداوند مهربان، تلاش مضاعف از خود بروز دهند.
از مجموع نکات مذکور به خوبى استفاده مى شود كه اين ماه، ماه تهذيب نفوس و خودسازى و آغاز يك دوره جديد سير و سلوك الى الله است، خوشا به حال آنان كه قدر و منزلت اين ماه را بدانند و از آن بهره كافى بگيرند.
خداوندا! تو نيازهاى ما را از هر كس بهتر مى دانى، و تقاضاهاى ذاتى ما را از خود ما بهتر مى شناسى، بر ما آن ببخش كه آن چنان باشيم كه تو مى خواهى، و به ما آن مرحمت كن كه بهتر از آن شويم كه مردم مى پندارند.
معبودا! اكنون كه آخرين روز های ماه شعبان، و در آستانه ماه رحمت ماه رمضان قرار داریم، همه ما را مشمول رحمت خاصت قرار داده، وتوفيق بندگى خالص و تسليم مطلق در برابر فرمانت و تلاوت آيات قرآن مجيدت را به ما مرحمت فرما.
خداوندا! هر روز گوشه تازه اى از آيات عظمتت را بما نشان ده تا تو را هر روز بهتر و بيشتر بشناسيم، و به شكر اينهمه مواهبى كه نصيب ما كرده اى بپردازيم.
بارالها! انبوهى از مشكلات جامعه اسلامى ما را فرا گرفته و دشمنان در داخل و خارج سخت تلاشى مى كنند تا نور تو را خاموش سازند. ما را بر اين دشمنان پيروز بگردان و آن ها را كه قابل هدايت نيستند در هم بشكن!
پیام ها و بیانیه ها
پیام آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله
به دومین همایش علمی بین المللی امام حسین علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
قال رسول الله صلوات الله علیه و آله:
حُسَيْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاط
(الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج ۲، ص ۱۲۷ )
در ابتدا لازم است از همه برگزارکنندگان و شرکت کنندگان در این همایش مبارک که با عنوان «حماسه حسینی؛ راه روشن دینداری و آزادگی» برگزار شده تشکر و قدردانی نمایم و امیدوارم این همایش که مزین به نام سید الشهداء علیه السلام است بتواند گامی مفید در زمینه ترویج و گسترش فرهنگ دینداری و حریّت درمیان جوانان بردارد.
تردیدی نیست که قیام امام حسین علیه السلام و شهادت مظلومانه آن حضرت نقطه عطفی در تاریخ اسلام و الگویی شاخص برای قیام بر علیه ظالمین است و این آفتاب عالم تاب تا ابد راهبر و هدایتگر بشریت به سوی کمال و سعادت خواهد بود. در دورانی که دین خدا بازیچه قدرتطلبی زورگویان شده بود و سنّت رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلم در سطح جامعه و میان مردم کمرنگ و بیفروغ گردیده بود، سید الشهداء علیه السلام با خون خود و بذل جان عزیزانش چراغ هدایتی را در عالم روشن نمود که تا قیام قیامت هر روز بر فروغ آن افزوده میگردد و مسیر یافتن دین حقیقی را واضح میگرداند. از این رو هر قدر در آشناکردن و گسترش فرهنگ حسینی در میان مردم خصوصاً جوانان و نوجوانان تلاش شود و بلکه به عنوان مفهومی فراگیر در سرتاسر گیتی تبیین گردد، برکات و بهرههای آن در حال و آینده ظهور خواهد کرد.
نهضت حسینی و حماسه سید الشهداء همان قدر که در قلوب انسان ها تاثیر گذار بوده و کانونی برای ابراز عواطف و احساسات عاشقان حقیقت و آزادگی بوده است باید در اندیشهها و افکار انسان ها نیز جایگاه خویش را بیابد و بر عقل و خرد آنان راه یابد.
برای دستیابی به این مهم لازم است از تمام فنون، ظرفیتها و ابزار بهره برد و عالمان، هنرمندان، متنفذین و صاحبان قدرت از طریق برنامهریزی و تولید آثار علمی و هنری و غیر آن در فضای مجازی و حقیقی به میدان بیایند. اجتماعی مانند این گردهمایی که با حضور اندیشمندان دو کشور ایران و عراق که در طول تاریخ مهد محبین اهل بیت علیهم السلام از مذاهب مختلف بوده اند ظرفیت خوبی را برای پیگیری این اهداف فراهم می گرداند.
اینجانب باردیگر ضمن قدردانی از متولیان و دست اندرکاران و همه کسانی که به هر شکل در برپایی این مراسم تلاش کردهاند از خداوند متعال، پیروی از آرمان های سید الشهداء و پیروزی امت اسلام بر استکبار ظالم را خواستارم.
پیام آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله
به مناسبت چهل و ششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
فردا روز بیست و دوم بهمن است، روزی که انقلاب اسلامی به ثمر نشست و تمامی مراکز حساس، از جمله رادیو و تلویزیون، تحت کنترل نیروهای انقلابی قرار گرفت. خداوند متعال این نعمت بزرگ، یعنی انقلاب اسلامی، را به ملت ایران عطا فرمود.
البته برخی به مشکلات موجود، از قبیل مسائل معیشتی، تأمین ارزاق و مشکلات مسکن، مینگرند، اما به برکات فراوان انقلاب توجه ندارند.
به هر حال، تمامی این برکات حاصل انقلاب اسلامی است و این انقلاب نیز نشانه عنایت پروردگار متعال به ما میباشد.
نباید فراموش شود که برگزاری راهپیمایی در این روز اهمیت ویژهای دارد و لازم است همه افراد در آن شرکت کنند. حتی حضور کودکان در این راهپیمایی ضروری است تا از همان دوران کودکی با این روز بزرگ و مبارک آشنا شوند.
در هر صورت، سعی کنید انشاءالله با رفتار و اعمال خود نشان دهید که انقلاب اسلامی در اخلاق و منش ما نیز تأثیرگذار بوده است، چرا که این اخلاق با اخلاق پیش از انقلاب تفاوتهای زیادی دارد.
دعا میکنم برای تمامی رزمندگان، کسانی که در این مسیر زحمت کشیدهاند، و افرادی که در حال حاضر برای حل مشکلات تلاش میکنند. خداوند متعال همه آنان را در سایه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مؤید و منصور بگرداند.
تصویرسازی
گنجینههای بعثت
دست قدرت خدا گنجینههاى بسیار عظیم از نیکیها و خوشبختیها را در نهاد آدمى گذارده و در دلهایشان انواع بذرهاى گلهاى معطّر معنوى و روحانى و میوههاى گوناگون فضایل انسانى پاشیده اما گناهان آن را مستور میسازد. پیامبران، این باغبانهاى بزرگ و آگاه الهى، از طریق یادآوری، آن گنجینهها را آشکار میکنند.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
دیدارها
صدا و سیما باید به عنوان یک مکتب و دانشگاه عمل کند
حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی در دیدار با رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، با تبریک فرارسیدن ماه شعبان و اعیاد شعبانیه، تأکید کردند: صدا و سیما باید به مناسبتهای این ماه مبارک بهطور ویژه بپردازد و این اعیاد را پررنگ جلوه دهد.
ایشان افزودند: صدا و سیما در غرب عمدتاً برای سرگرمی یا اهداف تجاری استفاده میشود، اما در جمهوری اسلامی باید بهعنوان یک مکتب و دانشگاه عمل کند. برنامهها باید به گونهای تنظیم شوند که علاوه بر سرگرمی، آموزنده و سالم هم باشند.
معظمله همچنین با تأکید بر نقش مهم صدا و سیما فرمودند: صدا و سیما علاوه بر خبررسانی، باید به عنوان یک نهاد مکتبی عمل کند و این به معنای خشک و بیروح بودن برنامهها نیست، بلکه باید هوشمندانه بین سرگرمی و آموزش تعادل برقرار کند. ایشان با اشاره به انتقادات مردم نسبت به محتوای نامناسب شبکه های نمایش خانگی، بیان کردند: برخی محتواهای این شبکه برای جوانان بدآموز است و باعث انحراف آنها میشود. مسئولان ذی ربط باید تا حد امکان این مشکل را حل کنند.
معظمله حوزه علمیه را سرمایه ای عظیم برای صدا و سیما دانستند و فرمودند: صدا و سیما می تواند از منابع غنی حوزه علمیه استفاده کند. ایشان با اشاره به برگزاری کنگره «نقش شیعه در پیدایش و گسترش علوم اسلامی»، فرمودند: در این کنگره حدود ۵۰ کتاب تألیف شد که عصاره آنها در ۱۷ جلد گردآوری شده است. این آثار می توانند به عنوان منابعی آموزنده در اختیار صدا و سیما قرار گیرند.
معظم له حجاب را علاوه بر یک مسئله مذهبی، یک چالش سیاسی دانستند و تأکید کردند: دشمنان معتقدند که اگر بتوانند حجاب را از زنان ایرانی بردارند، ضربه ای سخت به نظام وارد کرده اند. صدا و سیما در مقابله با این هجمه ها نقش بسیار مهمی دارد.
حوزه تا آنجا که ممکن است باید روش سنتی خود را حفظ کند
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار با آیت الله شب زنده دار دبیر شورای عالی حوزۀ علمیّه، غلبه نظام دانشگاهی بر نظام سنتی حوزه را از مشکلات مهم حوزه در حال حاضر دانسته و فرمودند: عدهای در حوزه به واسطۀ غربزدگی یا روشنفکری های کاذب جذب نظام دانشگاهی شدهاند و حتی ادبیات آنها هم ادبیات دانشگاهی شده است.
معظم له نظام سنتی حوزه را دارای برکات زیادی دانسته و فرمودند: حوزه تا آنجا که ممکن است باید روش سنتی خود را حفظ کند و از ویژگی های مخصوص آن مثل مباحثه که در تفهیم درس نقش مهمی دارد، استفاده شود.
ایشان با اشاره به اینکه بعضی از مراکز، طلّاب فاضل را از حوزه جدا می کنند، فرمودند: حوزۀ علمیّه با زحمت بسیار، طلّاب فاضل و اساتید را پرورش می دهد و مراکزی دیگر با حقوق بهتر و با عناوین مختلف آنها را جذب می کنند که باید برای این موضوع تدبیری اندیشه شود.
معظم له وضعیت معیشت طلاب را مناسب ندانسته و افزودند: باید برای بهبود وضعیت معیشت طلّاب فکری کنیم.
ایشان با تأکید بر سوق دادن طلاب به سمت معنویات و برگزاری درس های اخلاق در حوزه، فرمودند: این امور باعث میشود که ارزش های مادّی تحت الشعاع قرار بگیرد و طلبه ها به خوبی پرورش پیدا کنند.
سخنرانی ها
با تقویت دوستی ها و محبت ها اختلافات را همان ابتدا حل نماییم
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در مراسم عمامه گذاری جمعی از طلاب حوزه علمیه قم که به مناسبت مبعث پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در دفتر معظم له برگزار شد با اشاره به آیه ٦٣ سوره انفال فرمودند: از مسائل مهمی که درباره حضرت در قرآن آمده است معجزه پیوند مردم مخالف با یکدیگر در اسلام است. قرآن مجید می فرماید: اگر تمام ثروت روی زمین را بین این ها تقسیم می کردی این ها آنچنان با هم دشمن بودند که باعث رفع دشمنی نمی شد، خداوند به وسیله پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم میان دل های آن ها الفت ایجاد کرد.
ایشان ایجاد الفت بین مخالفان و دشمنان را از معجزات پیامبر دانسته و فرمودند: کسانی که سوابق اعراب را مطالعه کنند متوجه می شوند که چه عداوت و دشمنی میان آن ها جریان داشته و کشتارهایی انجام می گرفته، و اسلام دل این افراد را به هم نزدیک کرد و پیوند زد.
معظم له تألیف قلوب و برطرف کردن عداوت ها را از نقش های مهم همه به خصوص روحانیون شمرده و افزودند: با تقویت دوستی ها و محبت ها سعی کنیم که اختلافات کوچکی که به راحتی قابل حل است را همان ابتدا حل نماییم و مانع از بزرگ شدن آن شویم.
ایشان درس گرفتن از سیره پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم را تنها راه متحد کردن تمام دنیا دانسته و فرمودند: بسیاری از دولت ها با هم اختلاف و درگیری دارند که حل کردن این اختلافات کار بسیار سختی است ولی پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم این کار را کرد.
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام با قیام و شهادت خویش تحول عظیمی در بین بشریت ایجاد نمود
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در مراسم جشن عمامه گذاری جمعی از طلاب حوزه علمیه قم که به مناسبت میلاد حضرت امام حسین علیه السلام در دفتر معظم له برگزار شد ضمن تبریک اعیاد شعبانیه با اشاره به حدیث معروف «حسین منی و أنا من حسین»، فرمودند: برای روشن شدن معنی این حدیث باید نگاه عمیقی به تاریخ اسلام و قیام امام حسین علیه السلام داشته باشیم.
ایشان با اشاره به اینکه بنی امیه نقشه نابودی اسلام را کشیده بودند، فرمودند: دستگاه بنی امیه احساس کردند برای استحکام حکومتشان باید امام حسین علیه السلام را از سر راه بردارند ولی حضرت با قیام و شهادت خویش تحول عظیمی در بین بشریت ایجاد نمود.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی اجتماع بزرگ مسلمانان در پیاده روی اربعین را از آثار قیام و شهادت امام حسین علیه السلام دانسته و فرمودند: در زمان شهادت ایشان فقط جابر و عطیه در این مراسم بودند و امروزه شمار آن ها به بیست میلیون نفر می رسد و در واقع این معنی جمله «انا من حسین» است.
معظم له پوشیدن لباس سربازی امام زمان علیه السلام را همراه با مسئولیت های مهم، دانسته و فرمودند: شما باید شخصیت تازه ای پیدا کنید و رفتارتان نسبت به قبل متفاوت باشد و در واقع نام و مکتب امام حسین علیه السلام را زنده نگاه دارید.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در پایان برای طلاب دعا کردند تا در مرحله تازه زندگی خود، بتوانند مسئولیت ها و وظایف خود را به درستی انجام دهند.
باید نسبت به قبل شخصیت تازه ای پیدا کنید
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در مراسم جشن عمامه گذاری جمعی از طلاب حوزه علمیه قم که به مناسبت نیمه شعبان میلاد امام زمان علیه السلام در دفتر معظم له برگزار شد با بیان روایاتی در مورد وجود و کمک حضرت ولیّ عصر علیه السلام در زمان غیبت به شیعیان و محبین فرمودند: مرحوم آقای صافی در کتاب خود بیش از هفتاد نفر را ذکر کرده که در زمان غیبت به خدمت آن حضرت رسیده اند و بعضی از جانب آن حضرت برای شیعیان پیام نقل کرده اند.
معظم له ملبس شدن به لباس سربازی امام زمان علیه السلام را باعث افتخار دانسته و فرمودند: باید نسبت به قبل شخصیت تازه ای پیدا کنید و مسئولیت های این لباس را بدانید و به آن ها عمل کنید.
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در پایان برای طلاب دعا کردند تا در مرحله تازه زندگی خود، بتوانند مسئولیت ها و وظایف خود را به درستی انجام دهند و از سربازان وفادار و دوستان پایدار آن حضرت باشند.
اخبار پایگاه
تولیدات رسانه ای جدید با بهره گیری از فناوری های نوین
مرکز فناوری اطلاعات دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه در راستای بهره گیری از فناوری های نوین در تولیدات رسانه ای، مجموعه ای گسترده از پوسترهای گرافیکی ویژه مناسبت های مذهبی را با استفاده از هوش مصنوعی طراحی و منتشر کرده است. این آثار در مناسبت های مختلف همچون اعیاد، ولادت و شهادت اهل بیت علیهم السلام تولید شده و با استقبال گسترده ای مواجه شده اند.
جدیدترین اثر این مجموعه، ویدئوکلیپی ویژه با موضوع امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف است که با بهره گیری از هوش مصنوعی و استانداردهای سینمایی تولید شده است. این اثر با نگاهی متفاوت، مفاهیم انتظار و اشتیاق جهانی برای ظهور حضرت ولیّ عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف را به تصویر کشیده و با ترکیبی از جلوه های بصری خاص، روایت پردازی عمیق و حس معنویت، تجربه ای متفاوت را به مخاطب ارائه می دهد.
مرکز فناوری اطلاعات دفتر معظم له با عنایت الهی همچنان با استفاده از فناوری های نوین به تولید و توسعه محتوای گرافیکی مذهبی فاخر ادامه خواهد داد.
یادداشت
اهداف و پیام های بعثت نبوی
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی
در آیات قرآن مجید و روایات اسلامیدربارۀ اهداف بعثت انبیا و مخصوصاً پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه وآله وسلّم سخنان بسیاری وجود دارد، که در این نگاشته به آن اشاره میشود.
اهداف دهگانۀ بعثت
در آیات قرآن کریم، ده هدف دربارۀ «بعثت پیامبران» شمرده شده است:
1 و 2. تعلیم و تربیت
در اولین و دومین آیه از آیاتی که به اهداف بعث اشاره کردهاند، اشاره به دو هدف عمده از اهداف بعثت و فلسفۀ ارسال رسل شده، که همان مسئله «تعلیم» و «تربیت» یا «تربیت» و «تعلیم» است.
نخست میفرماید: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْامِّیینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَکیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَانْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ؛ او کسی است که در میان قوم درسنخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنان بخواند و آنها را «پاکیزه» کند و «کتاب» و «حکمت» به آنها بیاموزد، هرچند قبل از آن در گمراهی آشکاری بودند».
در دومین آیه، «تعلیم کتاب و حکمت» بر «تزکیه» مقدّم شمرده شده: میفرماید: «رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِک وَیعَلِّمُهُمْ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَیزَکیهِمْ إِنَّک أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ؛ پروردگارا! در میان آنها پیامبری از خودشان مبعوث فرما، تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و تزکیه کند، زیرا تو توانا و حکیمی».
سومین آیه باز اشاره به مسئله تعلیم و تربیت دارد که از طریق بعثت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم برای مسلمانان حاصل شد، با این تفاوت که مخصوصاً انگشت روی علوم و دانشهایی میگذارد که آگاهی بر آن بدون بعثت پیامبر ممکن نبود؛ و میفرماید: «کمَا أَرْسَلْنَا فِیکمْ رَسُولًا مِنْکمْ یتْلُو عَلَیکمْ آیاتِنَا وَیزَکیکمْ وَیعَلِّمُکمْ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَیعَلِّمُکمْ مَا لَمْ تَکونُوا تَعْلَمُونَ؛ همانگونه که رسولی در میان شما از خودتان فرستاده ایم تا آیات ما را بر شما بخواند، و شما را تزکیه و پاک سازد و کتاب بیاموزد و آنچه را امکان نداشت بدانید به شما تعلیم دهد».
3. اقامۀ قسط و عدل
در چهارمین آیه اشاره ای به صورت عام به یکی دیگر از اهداف مهم نهضت انبیاء یعنی برقراری عدالت اجتماعی کرده، و نزول کتاب و میزان را مقدمه ای بر آن میشمرد؛ و میفرماید: «لَقَدْ ارْسَلْنا رُسُلَنَا بِالْبَیناتِ وَانْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند».
4. آزادی انسانها
در پنجمین آیه، به یکی دیگر از ابعاد فلسفۀ بعثت انبیاء اشاره شده و آن نجات انسانها از چنگال اسارت و استبداد است؛ میفرماید: «الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الْامیالَّذی یجِدُونَهُ مَکتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَالْإِنْجِیلِ یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکرِ وَیحِلُّ لَهُمُ الطَّیبَاتِ وَیحَرِّمُ عَلَیهِمُ الْخَبائِثَ وَیضَعُ عَنْهُمْ اصْرَهُمْ وَاْلَاغْلَالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ؛ آنها که از فرستاده [خدا]، پیامبر امیپیروی میکنند، همان کسی که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است مییابند؛ آنها را به نیکیها دستور میدهد و از منکر باز میدارد، پاکیزهها را برای آنها حلال، و ناپاکیها را حرام میشمرد؛ و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود [از دوش و گردنشان] بر میدارد».
5. نجات از ظلمات
در ششمین آیه، هدف بعثت و نزول قرآن مجید را «خارج ساختن مردم از ظلمتها به سوی نور» شمرده، میفرماید: «کتَابٌ انْزَلْنَاهُ الَیک لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ الَی النُّورِ بِاذْنِ رَبِّهِمْ الی صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ؛ این کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیهای [شرک، ظلم و جهل] به سوی روشنایی [ایمان، عدل و آگاهی] به فرمان پروردگارشان درآوری، به سوی راه خداوند توانا و ستوده».
6. بشارت و انذار
در هفتمین آیۀ مورد بحث به این معنا اشاره کرده و میفرماید: «وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ الَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ؛ ما پیامبران را جز برای بشارت و بیمدادن نمیفرستیم».
7. اتمام حجّت
در هشتمین آیه میفرماید: «رُسُلًا مُبَشّرِینَ وَمُنْذِرینَ لِئلَّا یکونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةً بَعْدَ الرُّسُلِ؛ پیامبرانی [فرستادیم] که بشارتدهنده و بیمدهنده بودند، تا برای مردم بعد از آنها بر خدا حجتی باقی نماند [و نسبت به همه اتمام حجت شود]».
8. رفع اختلاف
اختلاف به هر حال از زندگی مردم دنیا برچیده نمیشود، ولی مطمئناً به طور نسبی میتوان آن را در پرتو تعلیمات انبیاء برطرف نمود.
لذا در نهمین آیۀ مورد بحث، به این هدف اشاره کرده، و میفرماید: «کانَ النَّاسُ امَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَانْزَلَ مَعَهُمُ الْکتَابَ بِالْحَقِّ لِیحْکمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ؛ مردم [در آغاز] امت واحدی بودند؛ [بهتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافاتی پیدا شد؛ در این حال] خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی را، که به سوی حق دعوت میکرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، دربارۀ آنچه اختلاف داشتند، داوری کند».
9. تذکر و یادآوری (نسبت به فطریات و مستقلّات عقلیه)
در دهمین آیه، به تأیید و تقویت احکام عقلیه به وسیله احکام و تعلیمات انبیاء اشاره میشود که آن خود یکی از اهداف بعثت آنها است.
در آیه مورد بحث میفرماید: «هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ وَلِینْذَرُوا بِهِ وَلِیعْلَمُوا انَّمَا هُوَ الهٌ وَاحِدٌ وَلِیذَّکرَ اولُوا الْالْبَابِ؛ این [قرآن]، پیام [و ابلاغی] برای [عموم] مردم است؛ تا همه بهوسیلۀ آن انذار شوند، و بدانید او خدای یکتا است؛ و تا صاحبان مغز [و اندیشه] پند گیرند».
10. دعوت به حیات و زندگی انسانی
در آخرین آیه به نکته ای اشاره شده که در واقع تمام اهداف پیشین به آن کمک میکند، و آن اینکه انبیاء، افراد بشر را به یک حیات جامع و کامل واقعی دعوت میکنند، و میفرماید: «یا ایهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ اذا دَعَاکمْ لِمَا یحْییکمْ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامیکه شما را به سوی چیزی میخواند که شما را زنده میکند!».
اهداف بعثت از نگاه روایات
در روایات اسلامیعلل بعثت انبیاء و اهداف آن، به تعبیرات دیگر بیان شده که به نوبۀ خود بسیار آموزنده هستند.
1. در حدیثی میخوانیم: «هنگامیکه رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم دعوتش را آشکار کرد، سران قریش نزد ابوطالب آمدند و گفتند: "ای ابو طالب فرزند برادرت ما را سبک مغز میخواند، و به بتهای ما ناسزا میگوید، جوانان ما را فاسد نموده! و در جمعیت ما تفرقه افکنده است؛ اگر این کارها به خاطر کمبود مالی است، آنقدر برای او مال جمعآوری میکنیم که ثروتمندترین مرد قریش شود؛ حتی حاضریم او را به عنوان رییس خود برگزینیم!" ابوطالب این پیام را به پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم عرض کرد، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمودند: «لَوْ وَضَعُوا الشَّمْسَ فِی یمِینِی وَالْقَمَرَ فِی یسَارِی مَا أَرَدْتُهُ وَلَکنْ یعْطُونِی کلِمَةً یمَلِّکونَ بِهَا الْعَرَبَ وَیدِینُ لَهُمْ بِهَا الْعَجَمُ وَیکونُونَ مُلُوکاً فِی الْجَنَّة...؛ اگر آنها خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپم بگذارند، من آن را نمیخواهم، ولی به جای این همه وعده ها یک جمله با من موافقت نمایند تا در سایۀ آن بر تمام عرب حکومت پیدا کنند، و غیر عرب نیز به آیین آنها درآیند، و آنها سلاطین بهشت خواهند بود».
این حدیث به خوبی نشان میدهد که پذیرش دعوت انبیاء باعث پیروزی در دنیا و آخرت و سربلندی و آزادگی و حیات رضایتبخش است.
2. در حدیث دیگری از هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام میخوانیم که در پاسخ سؤال یکی از کفّار و زنادقه در مورد فلسفه بعثت انبیاء فرمود: «هنگامیکه ما ثابت کردیم خالق و آفریدگاری داریم که از ما و تمام مخلوقات برتر است، و آن آفریدگار حکیم و متعال، هرگز با چشم دیده نمیشود و قابل لمس نیست تا بندگانش با او تماس مستقیم داشته باشند، ثابت میشود که او سفیرانی در میان بندگانش دارد، که دستورات او را به آنها میرساند «وَ یدُلُّونَهُمْ عَلَی مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِی تَرْکهِ فَنَاؤُهُم؛ و آنها را به آنچه مصالح و منافع آنها در آن است و مایۀ بقای آنها، و ترک آن مایۀ فنای آنها میشود، رهنمون میکند».
3. در حدیثی از پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم نقل شده که فرمود: «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الْاخْلَاقِ؛ من برای تکمیل فضائل اخلاقی مبعوث شدهام».
4. در کتاب فروع کافی از امیرمؤمنان علی علیه السلام آمده است که روزی خطبه ای خواند، و در ضمن خطبه چنین فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَتَعَالَی بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) بِالْحَقِّ لِیخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِهِ إِلَی عِبَادَتِهِ وَمِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إِلَی عُهُودِهِ وَمِنْ طَاعَةِ عِبَادِهِ إِلَی طَاعَتِهِ وَمِنْ وَلَایةِ عِبَادِهِ إِلَی وَلَایتِهِ "بَشِیراً وَنَذِیراً"، "وَداعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیرا"؛ خداوند تبارک و تعالی محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم را به حق مبعوث کرد تا بندگانش را از عبادت بندگان، به عبادتش فرا خواند، و از پیمان بندگان، به پیمان خودش، و از اطاعت فرمان بندگان، به اطاعت فرمانش، و از ولایت و قیمومت بندگان به ولایت خودش دعوت کند، "او بشارتدهنده و بیمدهنده بود"، و "به اذن خداوند به سوی او دعوت میکرد، و چراغ پر فروغی بود"».
تکمیل مکارم اخلاقی
حدیث دلنواز اخلاق، حدیثی شورانگیز، حیاتآفرین و روحبخش است که سابقه ای ازلی و لاحقه ای ابدی دارد. آری! در جهان پرشرّوشور مادّی و مادّیگرایی که گوش آدمیان پر از ترانۀ دلخراش و جانکاه ظلم و بیدادگری، و زبانشان سرشار از هذیانهای مکرر چندشآور و شرمآور بشری است، سرودن نغمۀ دلنشین اخلاق، آنهم از زبان عالمان توحیدنما که صاحب عصمت کبرای الهی هستند، پدیدآورندۀ لذت و بهجت و مهرورزی از گامهای بس بلند و سزاوار تمجید است که در جهان فانی برداشته میشود، آن هم در ازمنه تاریکی که گاه خیالات و اوهام چنان بر روح و جان انسان سیطره مییابد که تمامیعمر، در باتلاق شهوت، ثروت، قدرت، شهرت و ریاست به گل نشسته و میگندد و کسی که باید خلیفة اللّه باشد، افول کرده و خود را به «أُولئِک کالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِک هُمُ اَلْغافِلُونَ» میرساند. نیرویی که میتواند تمام قوای برون و درون آدمیرا در برابر خود تسلیم و همۀ غرایز را مهار کند، رایحۀ خوش اخلاق است.
مسائل اخلاقی در تمام شئون جامعه تأثیرگذار است؛ به عنوان مثال، در مسائل اقتصادی اگر اقتصاد منهای اخلاق باشد، همین وضعی میشود که در جامعۀ امروز هست، یعنی ۸۰% ثروت دنیا در دست ۲۰% از افراد است، چراکه اصول اخلاقی حاکم نیست و اساس کار آنها درآمد بیشتر و کار کمتر از هر طریقی است.
اخلاق اسلامیدر مسائل سیاسی و اجتماعی نیز اثرگذار است، چون اخلاق اسلامیجاذبه دارد و سبب میشود که مردم به اسلام گرایش یابند، و هنگامیکه سیاست، با اخلاق همراه شد باعث پیشرفت انسان و جامعه میشود.
لذا مسائل اخلاقی از مهمترین احکام اسلام است به گونه ای که پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم هدف بعثت خود را اتمام مکارم اخلاقی دانسته و میفرماید: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الْأَخْلَاقِ».
چرا حضرت میفرماید: من مبعوث شدهام تا مکارم اخلاق را به اتمام رسانم؟ زیرا:
اوّلاً؛ پیامبران پیشین، پایههای امور اخلاقی را گذاشته بودند و پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم باید آن را تکمیل میکرد.
ثانیاً؛ انسان فطرتاً از عدالت و کمک به نیازمندان و بیماران لذّت میبرد، و از ظلم متنفّر است، بنابراین، پایههای اخلاق در درون فطرت انسانهاست و پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم آنها را تکمیل میکند. پس یکی از مهمترین احکام اسلام و وظایف پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم برنامههای اخلاقی است.
در تحلیل و توضیح روایت «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الْأَخْلَاقِ» باید گفت: کلمۀ «انّما» در ابتدای حدیث، که از ادات حصر محسوب میشود، نشان میدهد که تکمیل مکارم اخلاق، تنها هدف بعثت است، درحالیکه پیامبران علیهم السلام اهداف مختلفی را تعقیب میکردند و ما ده هدف مهم برای بعثت پیامبران علیهم السلام [از قرآن] بیان کردهایم. بنابراین، معنای روایت فوق این است که تمام اهداف بعثت به تکمیل مکارم اخلاق بر میگردد.
در بیان تفسیر ِ«اُتَممَّ» نیز پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم نفرمود: «مکارم اخلاق را برای شما میآورم»، بلکه فرمود: «آمدهام مکارم اخلاق را تکمیل کنم»؛ دو احتمال در منظور حضرت از تکمیل مکارم اخلاقی وجود دارد.
احتمال اوّل: پیامبران الهی که قبل از پیامبر خاتم صلّى الله علیه وآله وسلّم مبعوث شده اند و تعداد آنان را ۱۲۴ هزار نفر گفته اند، پایههای اخلاق را نهاده و برای تربیت مردم و تهذیب اخلاق آنها زحمات فروانی کشیده اند. پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم مبعوث شد تا زحمات آن بزرگواران را تکمیل و مکارم اخلاق را کامل کند.
احتمال دوم: خداوند متعال به صورت فطری در درون انسانها ریشههای اخلاق حسنه را به ودیعت نهاده است، و لذا هر انسانی عدالت و امانت و صداقت و مانند آن را دوست دارد و از دروغگویی و ظلم و خیانت و مانند آن متنفّر است؛ هرچند به هیچ دین و آیینی پایبند نباشد. پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم آمده که این اصول اخلاقی را کامل کند.
[گفتنی است] مکارم اخلاق در روایات مختلف تفسیر شده است، ازجمله در حدیث نابی از امام صادق علیه السلام میخوانیم که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَی خَصَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) بِمَکارِمِ الْأَخْلَاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَکمْ فَإِنْ کانَتْ فِیکمْ فَاحْمَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَ وَارْغَبُوا إِلَیهِ فِی الزِّیادَةِ مِنْهَا فَذَکرَهَا عَشَرَةً الْیقِینَ وَالْقَنَاعَةَ وَالصَّبْرَ وَالشُّکرَ وَالْحِلْمَ وَحُسْنَ الْخُلُقِ وَالسَّخَاءَ وَالْغَیرَةَ وَالشَّجَاعَةَ وَالْمُرُوءَة؛ خداوند متعال حضرت محمد صلّى الله علیه وآله وسلّم را به مکارم اخلاق اختصاص داد. پس [ای کسانی که پیرو آن حضرت هستید!] خود را آزمایش کنید، اگر این ویژگیهای اخلاقی در وجودتان بود، خداوند عزّ وجلّ را حمد و سپاس گویید و آنها را پررنگتر و زیادتر نمایید». سپس حضرت آنها را در ده صفت اخلاقی به شرح زیر بیان کرد: «یقین، قناعت، صبر، شکر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غیرت، شجاعت و شخصیت».
حلقۀ وصل
روایت معروف [مکارم اخلاق] را از رسول اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم نقل کردیم و گفتیم هدف بعثت پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم فقط اخلاق و فضائل اخلاقی است و تمام آن اهداف ده گانه ای که برای بعثت پیامبران ذکر شده به فضایل اخلاقی بازمیگردد. به تعبیر دیگر: اهداف دهگانۀ مورد اشاره، در حقیقت مردم را به فضایل اخلاقی و ترک رذایل اخلاقی دعوت میکند. برای روشن شدن این مطلب، به تحلیل بخشی از هدفهای مذکور میپردازیم.
اولین و دومین هدف بعثت انبیا تعلیم و تربیت است که در آیۀ دوم سورۀ جمعه، ابتدا پرورش مطرح شده، سپس تعلیم، امّا در آیۀ شریفۀ ۱۲۹ سورۀ بقره، تعلیم بر پرورش مقدّم شده است؛ این تقدیم و تأخیر در آیات مختلف، نکتۀ مهمیدارد و آن این است که هم آموزش در پرورش تأثیر دارد و هم پرورش در آموزش.
به عنوان مثال، اگر فرد بخیل، روایت زیبای «الْبَخِیلُ بَعِیدٌ مِنَ اللَّهِ بَعِیدٌ مِنَ النَّاسِ بَعِیدٌ مِنَ الْجَنَّةِ قَرِیبٌ مِنَ النَّارِ؛ انسان بخیل از رحمت خداوند دور و از مردم هم دور، و به آتش جهنّم نزدیک است»، را که از خاتم الانبیا و برترین پیامبران الهی میباشد، فرا گیرد و آموزش ببیند، سبب تربیت و پرورش او شده و بخل را ترک میکند. بنابراین، آموزش در پرورش تأثیر میگذارد.
در تأثیر پرورش در آموزش نیز باید گفت اگر انسان بخواهد هدایت شود حداقل باید طالب حقیقت بوده و انصاف داشته باشد و سخنان مختلف را بشنود و بهترین آن را انتخاب کند؛ «اَلَّذِینَ یسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ». اگر حقیقتطلبی و انصاف وجود نداشته باشد از هدایت خبری نخواهد بود؛ بنابراین، اخلاق در آموزش نیز اثر میگذارد.
نتیجه اینکه هم اخلاق و تزکیه در علم و دانش اثر میکند و هم علم و دانش در اخلاق و تزکیه. پس اینکه در یک آیه تعلیم مقدّم بر تزکیه شده، و در آیۀ دیگر تزکیه مقدّم بر تعلیم، به خاطر تأثیر هر کدام در دیگری است و فلسفه و حکمتی دارد. خلاصه اینکه تعلیم و تربیت، که دو هدف از اهداف مهمّ بعثت انبیاست، به اخلاق بر میگردد.
سومین هدف بعثت پیامبران علیهم السلام نشر عدالت اجتماعی است؛ نکتۀ جالبی که در آیۀ شریفه سورۀ حدید آیۀ ۲۵ آمده این است که نفرمود: پیامبران آمده اند تا مردم را وادار به عدالت اجتماعی کنند، بلکه فرمود: پیامبران آمده اند تا مردم را تربیت کنند که خودشان به سمت عدالت اجتماعی رفته و قیام به قسط کنند.
بنابراین، پایۀ عدالت اجتماعی نیز اخلاق است. اگر اخلاق و فضایل اخلاقی احیا شود، مردم به صورت خودجوش به سمت عدالت اجتماعی میروند.
چهارمین هدف از بعثت انبیاء برداشتن غل و زنجیر و پنجمین آن، آزادی انسانهاست. خداوند دو هدف مذکور را در آیۀ سورۀ اعراف آیۀ ۱۵۷ آورده است.
خداوند متعال در این آیۀ شریفه به پنج ویژگی پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم اشاره کرده، که شاهد بحث ما ویژگی چهارم و پنجم، یعنی «وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَاَلْأَغْلالَ اَلَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ؛ و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) برمیدارد» است.
آری، ازجمله اهداف پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم برداشتن بارهای سنگین از دوش مردم و اعطای آزادی و شکستن غل و زنجیرها بود.
[اما به راستی] پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم چه باری را از دوش مردم برداشت؟ سنگینترین باری که بر دوش مردم سنگینی میکرد، بار گناه بود که یکی از اهداف بعثت، برداشتن این بار از دوش مردم بود: «لِیحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یوْمَ اَلْقِیامَةِ وَمِنْ أَوْزارِ اَلَّذِینَ یضِلُّونَهُمْ بِغَیرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما یزِرُونَ؛ آنها باید روز قیامت بار گناهان خود را بهطور کامل بر دوش کشند و همچنین سهمیاز گناهان کسانی را که بهخاطر جهل، گمراهشان میسازند، بدانید آنها بار سنگین بدی بر دوش میکشند».
پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم با تشویق مردم به رعایت فضایل و ترک رذائل اخلاقی و توبه از گناهان و بازگشت به سوی خدا، آنها را تربیت میکند و بار گناه را از دوششان بر میدارد.
و یا یکی از اهداف بعثت انبیا همانگونه که گذشت، آزادی انسانهاست؛ آن هم آزادی حقیقی و به معنای واقعی کلمه. آزادی ای که غربیها از آن دم میزنند خود اسارت است، چون در چنان نوعی از آزادی، انسان اسیر چنگال هوی و هوس میشود و لذا کسی که خود را از هوی و هوس برهاند، یا دیگران را از چنگال هوی و هوس نجات دهد به او اعتراض میکنند که سلب آزادی شده است! بنابراین، آزادی حقیقی، سوغات پیامبران الهی است.
خلاصه اینکه تزکیه و تعلیم، عدالت اجتماعی، آزادی، رهایی از غل و زنجیرها و خرافات، نتیجۀ تعالیم اخلاقی انبیاست.
بنابراین، اینکه پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمود: «من فقط برای تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شدهام»، حصر حقیقی است.
یادآوری فطرت
خداوند، انسان را بر فطرت پاک آفریده که درون ذاتش با حقیقت توحید آشناست، به نیکیها علاقمند و از بدیها بیزار است. اگر این فطرت، پاک باقی میماند چه بسا الطاف الهیه، همۀ انسانها را به سوی کمال رهنمون میشد و پیامبران، کمککاران و یاوران آنها در این راه بودند و بار مسئولیت آنان بسیار سبک میشد؛ ولی انحراف از فطرت چه از جهت معارف توحیدی که نتیجۀ آن گرایش به شرک و بتپرستی شد و چه از جهت عملی که نتیجهاش تسلیم هوی و هوس و شیاطینبودن گردید، سبب شد که خداوند، پیامبران بسیاری را با مسئولیتهای بسیاری سنگین به سوی جامعه بشریت بفرستد.
پیامبران علیهم السلام آمدهاند تا انسانهای آلوده را تصفیه کرده و آن آلودگیها را برطرف نموده و آنها را به فطرت اوّلیه بازگردانند. اصولاً تعبیر به توبه و انابه در آیات و روایات که به معنای بازگشت است نشان میدهد که فطرت نخستین انسان، پاک است؛ هنگامیکه بر اثر گناه از آن دور میشود با استغفار سعی میکند به فطرت نخستین بازگردد.
تعبیر حدیث معروف نبوی: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الْأَخْلَاقِ؛ من مبعوث شدم تا فضائل اخلاقی را تکمیل کنم» نیز نشان میدهد که فضایل اخلاقی در فطرت آدمیوجود دارد و انبیاء برای تکمیل و تکامل آن آمدند.
بنابراین پیامبران چیزی به انسان نمیدهند که در او نبوده است، بلکه آنچه دارد پرورش میدهند و گوهر وجود او را آشکار میسازند که به گفته شاعر:
گوهر خود را هویدا کن، کمال این است و بس! خویش را در خویش پیدا کن، کمال این است و بس!
حتّی بعضی معتقدند تمام تعلیماتی که به انسانها داده میشود عنوان یادآوری دارد. چراکه ریشۀ علوم در درون جان انسانها نهفته است و معلّمان اعمّ از پیامبران و پیروان خط آنها با تعلیمات خویش، آنها را از درون جان انسان ظاهر میکنند، گویی علوم همچون منابع آبهای زیرزمینی هستند که با حفر چاهها، بر سطح زمین جاری میشوند.
تعبیر به «تذکر» در آیات قرآن، مانند: «لَعَلَّهُمْ یتَذَکرُونَ»، و «وَ ذَکرْ فَإِنَّ الذِّکری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ» و ...، نیز میتواند گواهی بر این معنا باشد.
لذا از آیات مورد بحث میتوان استفاده کرد که وظیفۀ پیامبران «یادآوری» است؛ یعنی در ذات و فطرت پاک بشر، روح ایمان و حقیقت تعلیمات انبیاء به مقتضای «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها» وجود دارد؛ نه تنها اصول دین، بلکه فروع دین نیز در اعماق فطرت بشر ریشه دارد.
بنابراین، اوّلین نکتۀ یادآوری، همان فطرت انسان است. تا فطرت فراموششده هر انسان را بیدار نموده و توحید و یکتاپرستی و معاد و جهان پس از مرگ را که در اعماق جان انسان شناخته شده است دوباره برای بشر بشناساند. روح عدالتخواهی و تقوا را که درون جان انسان است به خاطر او بیاورند.
حضرت علی علیه السلام در خطبۀ اوّل نهج البلاغه، این وظیفۀ انبیاء را بسیار زیبا توضیح داده است. آن حضرت در پاسخ این سؤال که چرا خداوند پیامبران را برانگیخت؟
میفرماید: «لِیسْتأْدُوهُمْ میثاقَ فِطْرَتِه، وَیذَکروُهُمْ مَنْسِی نِعْمَتِهِ وَیحْتَجُّوا عَلَیهِمْ بِالتَّبْلیغِ، وَیثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ...».
1. پیمان فطرت را از مردم بخواهند تا ادا کنند. از این جمله معلوم میشود که خداوند درون جان انسان پیمانی را با بندگانش بسته است که انسان موظّف است آن را ادا کند. و شاید پیمان «الست» که در آیه 172 سورۀ اعراف به آن اشاره شده است، همین پیمان فطرت باشد.
2. نعمتهای فراموش شده - ازجمله فضائل اخلاقی فطری - را به یاد انسان آورند. این هم نوعی تذکر و یادآوری است که انسان اگر اعماق وجودش را بکاود، این نعمتها را در درون جان خود مییابد، ولی آنها را فراموش نموده است؛ زیرا غرق در مادّیات شده و خاصیت عالم مادّه غفلت است. آری! دنیا غافلکننده است.
3. از طریق استدلالات عقلی - علاوه بر مسائل فطری - بر آنها اتمام حجّت کنند و تعلیمات آسمانی و فرمانهای الهی را به بشر برسانند.
4. چهارمین هدف از بعثت پیامبران این است که زمینهها و گوهرهای درون فطرت و عقل انسانها را کشف و استخراج کنند. بخشی از این گنجینهها همان درک حسن و قبح و فضایل و رذایل و تمایل به فضایل و بیزاری از رذایل است.
و در آیات و روایات نیز شواهدی دارد؛ از جمله در روایتی از وجود مقدّس پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم آمده است: «النَّاسُ مَعَادِنُ کمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ». یعنی مردم با تمام تفاوتهایی که دارند، همه دارای وجود با ارزشی هستند؛ یعنی وجود آنها همچون معادن گرانبهاست که باید زیرنظر معدنشناس استخراج شود.
بعثت و عقلانیت
امام کاظم علیه السلام در روایتی خطاب هشام میفرماید: «یا هِشَامُ مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِیاءَهُ وَرُسُلَهُ إِلَی عِبَادِهِ إِلَّا لِیعْقِلُوا عَنِ اللَّه؛ ای هشام! خداوند تمام انبیا و پیامبرانش را فرستاده تا مردم خدا را با عقل و خردشان بشناسند».
از این روایت استفاده میشود که اساس دعوت انبیا، فعّال کردن عقل انسانها برای مهم ترین مسئله زندگی، یعنی خداشناسی است؛ لذا پیامبران بر دلیل عقلی تکیه میکردند و در بسیاری از آیات خداشناسی قرآن مجید نیز بر ادلّۀ عقلی تکیه شده است.
خداوند در این کتاب آسمانی بینظیر، گاه دست مردم را گرفته و آنها را به سیر در آسمانها و تفکر دربارۀ کهکشانها و خورشید و ماه و دیگر اجرام آسمانی تشویق میکند، و گاه آنها را به اعماق وجود خودشان برده و با عجایب فراوانی روبرو کرده و از این طریق بر معرفتشان میافزاید. این دعوت آنقدر فراگیر میشود که در همه حال حتّی به هنگام استراحت و خوابیدن از آنها میخواهد که بیندیشند.
بهراستی که عقل، گوهر گرانبها و کمیابی است؛ لذا خداوند پیامبرانش را برای فعّالکردن عقول مردم، به رسالت مبعوث کرد.
سخن آخر: (نیاز بشر امروز به مکتب انبیاء)
در مجموع به خوبی روشن میشود که اگر انبیاء نبودند و مکتب پربار آنان از روز نخست در جامعۀ بشریت نبود انسان چه سرنوشتی داشت؟ و اگر جهان بشریت به کلی از دعوت پیامبران بیگانه شود و ارزشهای خشک و بیرحم و بینور مادی را جانشین ارزشهای الهی که در قالب دعوت انبیاء منعکس شده، سازد، همانگونه که در بسیاری از کشورها آثار آن نمایان شده، چه دنیای وحشتناکی خواهیم داشت؟!
ضمناً میتوان نتیجه گرفت که دین و مذهب برخلاف پندار بسیاری از سادهاندیشان و کوتهفکران، یک مسئلۀ شخصی و خصوصی نیست، بلکه حقیقتی است که در تمام زندگی انسانها نفوذ و حضور دارد؛ و تمام شئون زندگی و حیات را به رنگ الهی و انسانی در میآورد.
امروزه شعار تمام قدرتهای بزرگ جهان و به اصطلاح کشورهای پیشرفته حفظ منافع خویش است؛ و هر حرکتی را آغاز میکنند با صراحت و بدون پردهپوشی میگویند: «به خاطر حفظ منافع مادی کشور ماست»، چنین دنیایی اگر دائماً ناآرام و مرکز تضادّها و کشمکشها، و انواع ظلم و ستم و تجاوز و پیمانشکنی و استعمار و استثمار مستضفعان باشد، جای تعجب نیست؛ چراکه تنها اصل حاکم بر آن، حفظ منافع شخصی و خصوصی ملتهاست، نه ارزشهایی همچون عدالت اجتماعی، اقامۀ قسط، آزادی و اخلاق انسانی؛ این ارزشها فقط در دعوت انبیاء پیدا میشود.
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمیمکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. پیام قرآن
2. طرحی نو در مسائل اخلاقی
یادداشت
آموزه های امام حسین علیه السلام
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی
بیشک واقعۀ عاشورا پیامها و آموزههای سترگی برای زندگی بشریت به همراه دارد و گفتار و رفتار امام حسین علیه السلام الگوی مبارزان و سیاستورزان قرار گرفته است، اما در این بین آموزههای دینی، اخلاقی، اقتصادی، اعتقادی، عرفانی و معرفتی آن حضرت نیز از ویژگیهای خاصّی برخوردار است که هر انسانی را به کمال رهنمون میسازد؛ در این نگاشته به نحو مختصر برخی از آموزههای آن حضرت مرور شده است.
ارزش سلام
در حدیثی از امام حسین علیه السلام میخوانیم که فرمود: «لِلسَّلَامِ سَبْعُونَ حَسَنَةً تِسْعٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِئِ وَ وَاحِدَةٌ لِلرَّادِّ؛ سلام هفتاد حسنه دارد که شصت و نه حسنه آن از کسی است که سلام کرده و یک حسنه از آن کسی که پاسخ میگوید».
در میان تحیت هایی که اقوام مختلف دارند، «سلام» درود و تحیت اسلامی، درخشندگی خاصی دارد؛ زیرا هم خوشآمد است و هم نشانۀ صلح و صفا و دوستی، و هم تقاضای سلامتی از خداوند متعال برای طرف مقابل، به همین دلیل درود بهشتیان نیز سلام است و فرشتگانِ رحمت با سلام به استقبال نیکان و پاکان میشتابند، اما متأسفانه جمعی از مسلمانان به گمان اینکه سلامنکردن دلیل شخصیت، و سلامکردن دلیل کوچکی است، از انجام این سنّت اسلامی سرباز میزنند و از فضیلت بزرگی که در حدیث فوق آمده خود را محروم میسازند.
علّت اینکه برتری و فضیلت از آنِ کسی است که ابتدا به سلام کند، به این سبب است که شخص دوم هرکاری کند جنبۀ پاداش عمل دارد، درحالیکه شخص اوّل، بدون اینکه خدمتی به او بشود اقدام به نیکی کرده و مطلقاً جنبۀ پاداش نداشته است، بنابراین شخص اوّل بر دومی برتری دارد.
اضافه بر این، کسی که ابتدا به سلام و تحیت یا کار نیک میکند، یک فضیلت اخلاقی دیگری را نیز برای خود آشکار ساخته، و آن مسئلۀ تواضع در برابر برادر دینی است، درحالیکه پاسخگوینده تواضع خاصی ندارد، جزء اینکه حقشناسی میکند.
انسان نیازمند به خدا
براهین فلسفی به روشنی ثابت میکند که ذات پاک خداوند واجب الوجود و غیر او همه ممکن الوجودند و همۀ کائنات پیوسته، فیض وجود را از او میگیرند؛ نه اینکه خداوند آنها را ایجاد میکند و میتوانند به طور مستقل مدتی به وجود خود ادامه دهند، بلکه هر لحظه وجود خود را از او میگیرند، همان گونه که لامپها به واسطۀ اتصال به مبدأ مولّد برق لحظه به لحظه روشنایی را از آن کسب میکنند، بهگونه ای که اگر رابطۀ آنها یک لحظه بریده شود خاموش میشوند. به تعبیر دیگر، ممکن الوجود سر تا پا نیاز است و احتیاج.
اگر ممکنات بعضی به بعض دیگر نیازمند شوند، هنگامی که سلسلۀ مراتب را دنبال میکنیم میبینیم آن هم به ذات بینیاز واجب الوجود باز میگردد.
از نظر تجربیات عادی نیز همین است. هنگامی که به سر تا پای خود و تمام اطراف خود نگاه کنیم جز نیاز و حاجت چیزی به چشم نمی خورد و هنگامی که راه برطرفکردن نیازها را دنبال کنیم، باز میبینیم به ذات خداوندی بر میگردد که از همگان بینیاز و بر همه مشفق است.
قرآن مجید نیز در یک جملۀ گویا میفرماید: «یا أَیهَا اَلنّاسُ أَنْتُمُ اَلْفُقَراءُ إِلَی اَللّهِ وَاَللّهُ هُوَ اَلْغَنِی اَلْحَمِیدُ؛ ای مردم! شما همگی نیازمند خدایید؛ تنها خداوند است که بینیاز و ستوده است».
البته فقر شاخههای زیادی دارد که از همه مهمّتر فقر ذاتی است که انسان در اصل وجودش نیازمند واجب الوجود است و سپس فقر علمی و فرهنگی، فقر مادی و اقتصادی، فقر اخلاقی و روانی که با کمک اسبابی که خداوند آفریده میتوان از آنها کاست.
امام حسین علیه السلام در دعای معروف عرفه عرضه میدارد: «اِلَهِی أَنَا الْفَقِیرُ فِی غِنَای فَکیفَ لَاأَکونُ فَقِیراً فِی فَقْرِی؛ خداوندا! من هنگامی که غنیّ باشم در واقع فقیر و نیازمندم، پس چگونه هنگامی که فقیرم، فقیر نباشم؟». احساس فقر الی اللّه و عدم نیاز به غیر او به انسان چنان شخصیت والایی میدهد که حاضر نیست سر در برابر مخلوقی خم کند و از خداوند غنی بینیاز غافل شود.
یکی از تفسیرهای مشهور این روایت همان احساس فقر ذاتی نسبت به خداوند است که مایۀ افتخار است، نه فقر به معنای تنگدستی و نیاز به مخلوق، که روایات در مذمت آن وارد شده است.
به تعبیر شاعر:
هرچه جز عشق حقیقی، شد وبال هرچه جز معشوق باقی، شد خیال!
هست در وصلت غنا اندر غنا هست در هجرت غم و فقر و عنا!
خطا مکن و عذر مخواه
امام حسین علیه السلام فرمود: «إِیاک وَما تَعتَذِرُ مِنْهُ فَانَّ الْمُؤْمِنَ لا یسِیئی وَلا یعْتَذِرُ وَالْمُنافِقُ کلَّ یوْم یسِیئی وَیعْتَذِرُ؛ کار بدی مکن که ناگریز از عذرخواهی باشد، زیرا انسان با ایمان، نه بدی میکند و نه عذر میخواهد، ولی منافق همه روز بد میکند و پوزش میطلبد».
آنچه امام علیه السلام در این گفتار حکیمانه آورده سخنی است کاملًا منطقی و عقلپسند؛ اشاره به اینکه انسان مؤمن آگاه نباید به سراغ کاری برود که او را برای عذرخواهی سرافکنده سازد. چرا انسان مرتکب خطایی شود که ناچار دست تقاضا به بندگان خدا بردارد و از آنها عذرخواهی کند، هرچند عذر، عذر قابل قبولی باشد! زیرا عذر هرچند صادقانه باشد در برابر انسان دیگر، خلاف عزّت و کرامت انسانی است؛ چه بهتر که انسان مرتکب خلافی نشود و در برابر دیگران عزیز و سربلند باشد.
از کلام حکیمانۀ فوق استفاده میشود که عذر بر دو گونه است: عذر صادق و عذر کاذب. عذر صادق آن است که صدور خطا از انسان به سبب مشکلی از مشکلات عرفیه باشد که انسان را در تنگنا قرار داده و به سبب آن مرتکب خطایی شده است و گاهی براثر عدم دقت و عدم مطالعه در عواقب کار و امثال آن خطا از انسان سر میزند.
عذر کاذب آن است که انسان بدون دلیل موجهی اقدام به کار خلافی مانند ظلم و ستم و غیبت و آزار و پیمانشکنی و بیوفایی و امثال آن کرده است. بدون شک چنین عذری عزتی ندارد. اگر عزتی باشد در عذر صادقانه است؛ ولی با این حال اگر انسان کاری نکند که ناچار به عذرخواهی صادقانه باشد، عزیزتر و آبرومندتر است.
دوری از بحثهای بیفایده
جدال و مراء را عمدتاً میتوان به دو بخش تقسیم کرد، جدال و مراء مثبت یعنی بحثهای منطقی و گفتگو برای تبیین مسائل و توضیح حقایق و آگاهی از نقطه نظرهای یکدیگر و رسیدن به واقعیات از این طریق.
و مراء و جدال منفی یعنی بحثهای پرخاشگرانه و ستیزهجویانهای که هدف صحیحی را دنبال نمی کند، و در مسیر روشنشدن حقایق نیست، بلکه هدف از آن اعمال خصومت یا تعصّب و لجاج و برتریجویی و خودنمایی و اظهار فضل در برابر دیگران است.
از آثار منفی این اخلاق رذیله ایجاد عداوت و دشمنی در میان دوستان و فراموشی یاد خدا و کشیدهشدن به انواع دروغها است. دلیل آن هم روشن است، زیرا کسی که میخواهد با جدال و مراء بر دوستان خود غلبه کند و برتری بجوید، آنها را بر ضدّ خود تحریک میکند و غالباً گفتار آنها به تحقیر و دشنام یکدیگر میکشد و اینها بدترین اسباب نفاق و جدایی است. حتی گاهی برای توجیه سخنان خود به انواع دروغها متوسل میشوند که این خود بلای بزرگ دیگری است. مجموع اینها سبب میشود که انسان از خدا دور گردد و در دام شیطان گرفتار شود.
به همین دلیل در احادیث میخوانیم که انسان به حقیقت ایمان دست نمی یابد تا زمانی که مراء و جدال را ترک گوید، هرچند خود را بر حق بداند. زیرا سخنان ستیزهجویانه در مسائل حق نیز سبب انواع خصومتها و عداوتها است و گاه انسان را به انواع گناهان دیگر مانند تحقیر مؤمن و اهانت از طریق سخن یا اشارات دست و چشم و ابرو و دروغ و کذب و تکبر و برتریجویی آلوده میکند.
لذا در مباحث اخلاق اسلامی بحثی تحت عنوان تحریم «جدال و مراء» میبینیم. تحریم «جدال و مراء» گذشته از جنبههای معنوی و اخلاقی، برای همین است که در اینگونه بحثها هرگز پیشرفت فکری حاصل نمی شود. از این رو باید از افراد لجوج و متعصب پرهیز و از گفتگو با افرادی که خواه ناخواه انسان را به مراء و جدال میکشانند دوری کرد.
در حدیثی آمده است که مردی به امام حسین علیه السلام عرض کرد بنشین تا در مسائل دینی با یکدیگر مناظره [و جرّ و بحث] کنیم. امام در پاسخ او فرمود: «یا هَذَا أَنَا بَصِیرٌ بِدِینِی مَکشُوفٌ عَلَی هُدَای فَإِنْ کنْتَ جَاهِلًا بِدِینِک فَاذْهَبْ وَاطْلُبْهُ مَا لِی وَلِلْمُمَارَاةِ وَإِنَّ الشَّیطَانَ لَیوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَینَاجِیهِ وَیقُولُ نَاظِرِ النَّاسَ فِی الدِّینِ کیلَا یظُنُّوا بِک الْعَجْزَ وَالْجَهْل...؛ ای مرد! من نسبت به دینم آگاهم و هدایتم برای من روشن است، تو اگر نسبت به دینت جاهل هستی برو و تحقیق کن! مرا با مراء چکار و [بدان] شیطان پیوسته انسان را وسوسه میکند و در گوش او میگوید با مردم در دین مناظره و جر و بحث کن، تا گمان نکنند تو جاهل و ناتوان هستی».
راز بزرگی
«جود» و «سخاوت» از فضائل مهم اخلاقی است. هر اندازه «بخل» نشانۀ پستی و حقارت و ضعف ایمان و فقدان شخصیت است، «جود» و «سخاوت» نشانۀ ایمان و شخصیت والای انسان است. مطالعۀ تاریخ زندگی سخاوتمندان و بخیلان و مقایسۀ آن دو با یکدیگر و احترام و آبرو و شخصیتی که گروه اول داشتند و ذلّت و بدنامی که دامنگیر گروه دوم بوده است، نیز مؤید این معناست.
بذل و بخشش سبب آبرو و شخصیت در جامعۀ انسانی در دنیا میشود. انسان از طریق جود و بخشش، بزرگ میشود و هرقدر سخاوتش بیشتر باشد عظمتش بیشتر خواهد بود. سخاوت از اسباب مهم سرافرازی در آخرت خواهد بود.
جملۀ نورانی «مَنْ جَادَ سَاد؛ کسی که جود و بخشش کند، بزرگ و آقا میشود»، که از حضرت حسین علیه السلام نقل شده، و تدریجاً به صورت ضرب المثلی در آمده، گواه بر این معناست، و تجربیات روزمره همه ما نیز بر این معنا شهادت میدهد.
زشتترین عصیان
نافرمانی مولا همیشه زشت است، ولی زشت ترین حالات نافرمانی و عصیان این است که انسان نعمتهای او را وسیله نافرمانی وی قرار دهد؛ بهراستی چه اندازه زشت است که انسان مشمول نعمتی از سوی دیگری شود و همان نعمت را بردارد و بر ضدّ او اقدام کند!
انسان هر گناهی که میکند به یقین با استفاده از یکی از نعمتهای الهی است؛ چشم، گوش، دست، پا، فکر، قدرت و مواهب دیگر همه نعمتهای پروردگارند و انسان بدون استفاده از اینها نمی تواند کار خلافی انجام دهد. بنابراین انسان منصف نباید هیچ گناهی کند، زیرا هر گناهی مرتکب شود با استفاده از یکی از نعمتهای خداست و این کار بسیار شرمآور است.
در حدیثی امام حسین علیه السلام در پاسخ کسی که گفت: من مرد گناهکاری هستم و نمی توانم ترک معصیت کنم مرا موعظه ای کن. فرمود: «افْعَلْ خَمْسَةَ أَشْیاءَ وَأَذْنِبْ مَا شِئْتَ فَأَوَّلُ ذَلِک لَا تَأْکلْ رِزْقَ اللَّهِ وَأَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَالثَّانِی اخْرُجْ مِنْ وَلَایةِ اللَّهِ وَأَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَالثَّالِثُ اطْلُبْ مَوْضِعاً لَا یرَاک اللَّهُ وَأَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَالرَّابِعُ إِذَا جَاءَ مَلَک الْمَوْتِ لِیقْبِضَ رُوحَک فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِک وَأَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَالْخَامِسُ إِذَا أَدْخَلَک مَالِک فِی النَّارِ فَلَا تَدْخُلْ فِی النَّارِ وَأَذْنِبْ مَا شِئْتَ؛ پنج چیز را انجام بده، سپس هرچه میخواهی گناه کن. [نخست آنکه] روزی خدا را مخور و هرچه میخواهی گناه کن. [دوم] از ولایت خدا بیرون رو و هرچه میخواهی گناه کن. [سوم] محلی را طلب کن که خدا تو را در آنجا نبیند و هر گناهی میخواهی انجام ده. [چهارم] هنگامی که فرشته مرگ به سراغ تو میآید تا قبض روحت کند او را از خود دور کن، سپس هر گناهی میخواهی انجام ده. [پنجم] هنگامی که مالک دوزخ تو را وارد آن میکند مقاومت کن و داخل در آتش مشو و هر گناهی میخواهی انجام ده».
امام علیه السلام در این حدیث، این مرد گنهکار را متوجه این نکته میکند که او در همه حال تحت سلطۀ الهی است، چگونه شرم نمی کند و دست به سوی گناه میبرد.
سلطۀ شیطان بر انسان، بدترین عاقبت
قرآن مجید در آیۀ ١٩ سورۀ مجادله، دربارۀ گروهی از منافقان میفرماید: «اِسْتَحْوَذَ عَلَیهِمُ اَلشَّیطانُ فَأَنْساهُمْ ذِکرَ اَللّهِ أُولئِک حِزْبُ اَلشَّیطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اَلشَّیطانِ هُمُ اَلْخاسِرُونَ؛ شیطان بر آنان مسلط شده و یاد خدا را از خاطر آنها برده است، آنان حزب شیطاناند، بدانید حزب شیطان زیانکاراناند».
باید توجه داشت که گاهی انسان از شیطان پیروی میکند سپس پشیمان میشود و استغفار میکند، ولی گاهی شیطان بر انسان سلطه مییابد و همانطور که در آیۀ شریفۀ بالا آمد، یاد خدا را فراموش میکند و جزء حزب شیطان میشود که در این صورت نجاتش بسیار مشکل خواهد شد.
سلطۀ شیطان بر انسان به قدری خطرناک است که گاه او را به قیام در برابر امام معصوم و قتل او دعوت میکند. همانگونه که در داستان غمانگیز کربلا آمده است که امام حسین علیه السلام روز عاشورا خطاب به لشکر کوفه چنین فرمود: «إِنَّکمْ زَحَفْتُمْ إِلَی ذُرِّیتِهِ وَعِتْرَتِهِ تُرِیدُونَ قَتْلَهُمْ لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیکمُ الشَّیطَانُ فَأَنْسَاکمْ ذِکرَ اللَّهِ الْعَظِیم؛ شما برای کشتن فرزندان و ذرّیۀ رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم هجوم آوردهاید! بهیقین شیطان بر شما سلطه پیدا کرده و شما را از یاد خداوند بزرگ غافل ساخته است».
«استحوذ» از مادۀ «حوذ» - بر وزن حوض - در اصل به معنای قسمت پشت ران شتر است و از آنجا که ساربان هنگام راندن شترها بر پشت ران آنها میزند این واژه به معنای تسلطیافتن و به سرعتراندن آمده است، بنابراین، استحواذ شیطان یعنی سلطۀ شیطان بر انسان.
صفای دل
امروز بسیاری از مردم جهان سعی دارند غذای آنها از هر نوع آلودگی ظاهری به دور باشد. غذاها را در ظرفهای سرپوشیده و دور از دستهای آلوده، و گرد و غبار نگهداری میکنند. البته این کار بسیار خوبی است، ولی به این مقدار نباید قناعت کرد. بلکه باید غذاها از آلودگی به حرام، ربا، غشّ و تقلّب و هرگونه آلودگی باطنی نیز پاک باشد.
در روایات اسلامی تاکید فراوانی روی غذای حلال و تاثیر آن در صفای قلب شده است. در حدیث معروف امام حسین علیه السلام در روز عاشورا آمده است که بعد از ایراد آن سخنان داغ و پر محتوا و گیرا در برابر لشکر لجوج و قساوتمند کوفه، هنگامی که ملاحظه کرد آنها حاضر به سکوت و گوشدادن به سخنانش نیستند، فرمود: «مُلِئَتْ بُطُونُکمْ مِنَ الْحَرَامِ وَطُبِعَ عَلَی قُلُوبِکم؛ شکمهای شما از غذاهای حرام پر شده است، [لذا شما حاضر به شنیدن سخن حقّ نیستید]، در نتیجه خداوند بر دلهای شما مهر زده است [و هرگز حقایق را درک نمیکنید!]».
از این حدیث به خوبی استفاده میشود که رابطّ نزدیکی میان تغذیه و روحیات و اخلاقیات وجود دارد. البته هرگز نمی گوییم غذاها «علّتِ تامّه» برای اخلاق خوب یا بد است. بلکه همین اندازه میدانیم که طبق روایت فوق، یکی از عوامل زمینهساز پاکی و اخلاق، تغذیه است. از نظر رابطۀ معنوی آثار خوردن غذای حرام غیر قابل انکار است؛ غذای حرام قلب را تاریک و روح را ظلمانی میکند و فضائل اخلاقی را ضعیف میسازد.
عزت نفس و درخواستنکردن از دیگران
شکی نیست که از اصول اخلاقی در اسلام، غنای نفسانی و عزّت و کرامت روحی به نحو شایسته است. انسانی که به حضرت حقّ، معرفت شایسته پیدا کند و یقین داشته باشد که زمام همه امور در دست خدا و وابسته به لطف و رحمت اوست و حول و قوّه و نفع و ضرری جز آنچه از طریق او به انسان میرسد وجود ندارد و تنها او سبب ساز و سبب سوز است، خویشتن را بینیاز از همه چیز و هر کس، غیر از او میبیند و به غنا و کرامت نفسانی میرسد که بالاترین و بهترین بینیازی است.
شعاع این عزّت و بینیازی، همه شئون حیات انسان را فرا میگیرد و مظاهر آن در همه شئون جامعه اسلامی مشاهده میشود؛ از جمله زندگی اقتصادی و مسائل مالی.
در حدیثی از امام حسین علیه السلام میخوانیم که شخصی خدمت آن حضرت رسید و تقاضایی کرد امام علیه السلام فرمود: «إِنَ الْمَسْأَلَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا فِی غُرْمٍ فَادِحٍ أَوْفَقْرٍ مُدْقِعٍ أَوْحَمَالَةٍ مُقَطَّعَةٍ فَقَالَ الرَّجُلُ مَا جِئْتُ إِلَّا فِی إِحْدَاهُنَّ فَأَمَرَ لَهُ بِمِائَةِ دِینَارٍ؛ سؤال و تقاضا شایسته نیست مگر در بدهکاری سنگین یا فقر ناتوانکننده یا دیۀ ثابت و مسلّم. سائل عرض کرد: من به دلیل یکی از این سه چیز خدمت شما رسیدهام. امام علیه السلام امر فرمود یکصد دینار به او دادند». هر دینار یک مثقال طلا بود.
از کلام حکیمانۀ بالا استفاده میشود که افراد باایمان حتیالامکان و تا زمانی که به شدت گرفتار نشدهاند، از کسی چیزی تقاضا نکنند و مناعت طبع و تعفّف را نگاه دارند.
فضل خدا
در بسیاری از دعاها از خدا تقاضا میکنیم: با عدل خود با ما رفتار مکن، بلکه با فضل خود رفتار کن، زیرا عدل تو موجب کیفرهای زیادی خواهد شد، ولی فضل تو همه را مشمول عفو قرار میدهد.
قرآن مجید میگوید: «وَلَوْ یؤاخِذُ اَللّهُ اَلنّاسَ بِما کسَبُوا ما تَرَک عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّة وَلکنْ یؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اَللّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً؛ اگر خداوند مردم را بهسبب کارهایی که مرتکب شدهاند مجازات کند، جنبندهای را بر پشت زمین باقی نخواهد گذاشت، ولی به لطفش آنها را تا سرآمد معینی تأخیر میاندازد و مهلت اصلاح میدهد، امّا هنگامی که اجل آنان فرا رسد، خداوند هر کس را به مقتضای عملش جزا میدهد، بهیقین خداوند نسبت به بندگانش بیناست».
آری، اگر فضل خدا از ما گرفته شود و معیار، تنها اعمال ما باشد، همگی مشکل خواهیم داشت، همانگونه که در دعای نورانی عرفه نیز آمده است که امام حسین علیه السلام به پیشگاه خدا عرضه میدارد: «فَإِنْ تُعَذِّبْنِی فَبِذُنُوبِی یا مَوْلَای [یا إِلَهِی] بَعْدَ حُجَّتِک عَلَی وَإِنْ تَعْفُ عَنِّی فَبِحِلْمِک وَجُودِک وَکرَمِک؛ اگر مرا مجازات کنی، مقتضای گناهان من است، ای مولای من! بعد از آنکه حجّتت بر من تمام شد، و اگر مرا عفو کنی، مقتضای حلم و جود و کرم توست».
گویی امام علیه السلام در این جمله، عفو و عدل الهی را مرکبی راهوار شمرده، عدل مرکبی است نگرانکننده، درحالیکه عفو مرکبی است آرامبخش و از خداوند تقاضا میکند که مرا بر آن مرکب آرامبخش سوار کن تا آسوده خاطر به جوار قرب تو آیم و فارغ البال از مجازاتهای دردناک در سایه لطف تو قرار گیرم، و این همان مضمون جمله معروفی است که به عنوان دعا در نمازها و غیر نمازها خوانده میشود: «اَللّهم عامِلْنا بِفَضْلِک وَلا تُعامِلْنا بِعَدْلِک».
نکتۀ قابل توجه این است که انسان همیشه در معرض لغزشهاست، هر روز که بر او میگذرد ممکن است دچار لغزش یا لغزش هایی شده باشد، و اگر همۀ آنها در طول عمر جمع شود، مجازات دردناکی را میطلبد و آتشی میافروزد که جز با عفو و فضل و لطف پروردگار خاموش نمی شود.
چه کسی میتواند بگوید که در تمام عمر و حتی در تمام یک سال، من لغزشی نداشتم؟ بنابراین اگر خدا با عدل خود بخواهد با ما رفتار کند، حساب همۀ ما روشن است و اینجاست که باید پیوسته پناه به عفو و فضل خدا ببریم.
البته توبه راهی برای نجات است، ولی توبۀ یک شخص، همواره دارای شرایط لازم نیست و همیشه انسان توفیق توبه را پیدا نمی کند.
حقیقت مطلب این است که هیچ کس بدون تفضل الهی به جایی نمی رسد. زیرا اعمالی که ما انجام میدهیم همه به کمک ابزارهایی است که او در اختیار ما قرار داده و توفیقی است که او به ما عطا فرموده. در واقع ما چیزی از خود نداریم که به پیشگاه خدا عرضه کنیم و به عنوان طلبکار تقاضای پاداش نماییم.
اضافه بر این، خداوند نعمتهای فراوان ظاهری و باطنی و مادی و معنوی به ما داده که ما هرچه او را اطاعت و عبادت کنیم، حقّ شکر آنها ادا نمی شود. بنابراین ما همیشه در برابر او بدهکاریم نه طلبکار؛ هرچند تمام عمر را به اطاعت و عبادت بگذرانیم.
همانگونه که در دعای عرفه آمده است که حضرت امام حسین علیه السلام بعد از ذکر نعمتهای مختلف خداوند عرضه میدارد: «وَأَنَا أَشْهَدُ... أَنْ لَوْ حَاوَلْتُ وَ اِجْتَهَدْتُ مَدَی اَلْأَعْصَارِ وَاَلْأَحْقَابِ لَوْ عُمِّرْتُهَا أَنْ أُؤَدِّی شُکرَ وَاحِدَةٍ مِنْ أَنْعُمِک مَا اِسْتَطَعْتُ ذَلِک إِلاَّ بِمَنِّک اَلْمُوجِبِ عَلَی شُکراً آنِفاً جَدِیداً؛ من توانایی ندارم که در تمام عمر شکر حتی یکی از نعمتهای تو را به جا آورم، مگر اینکه مرا در شکرکردن یاری کنی که این خود نعمت دیگری است و نیاز به شکر جدیدی دارد».
بنابراین در واقع همه تفضّل است، هرچند تفضّل الهی در مورد کسانی که فرمان او را اطاعت میکنند و دارای ایمان و عمل صالح هستند با تفضّل او نسبت به دیگران متفاوت است، حتی کسانی که اعمال صالح دارند به تفاوت اعمالشان، صلاحیت دریافت تفضّلشان متفاوت است.
هدف وسیله را توجیه میکند؟
امام صادق علیه السلام میفرماید: «کتَبَ رَجُلٌ إِلَی اَلْحُسَینِ علیه السلام عِظْنِی بِحَرْفَینِ فَکتَبَ إِلَیهِ مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِیةِ اَللَّهِ کانَ أَفْوَتَ لِمَا یرْجُو وَأَسْرَعَ لِمَجِیءِ مَا یحْذَرُ؛ شخصی به امام حسین علیه السلام نامه نوشت که مرا با کلمات کوتاهی موعظه کن، حضرت در پاسخش نوشت: کسی که برای به مقصدرسیدن از گناه استفاده کند ناکام شده و به سرعت در آنچه از آن میترسند گرفتار میشود».
تفاوتی بین ما خداپرستان و مکاتب مادّی وجود دارد، ما معتقدیم برای رسیدن به یک مقصدِ خوب باید از راه و وسایل خوب استفاده کرد. بهعنوان مثال، مقدّمۀ واجب و مستحب نمی تواند حرام باشد، ولی پیروان مکاتب مادّی معتقدند، هدف منافع شماست و از هر وسیلهای برای آن میتوانید استفاده کنید. برای مثال، در دنیای امروز یک روز امثال صدّام را تقویت میکنند و یک روز طالبان را، و یک روز با آنها مبارزه میکنند و یا بیمارستانها را تخریب کرده و کودکان را میکشند و هر کاری را برای رسیدن به منافع خاصّ خود انجام میدهند.
ما فقط در یک مورد استثنا داریم و آن هم استثنای منقطع است، به این معنا که اگر اهمّ و مهمّ الهی باشد، اهم را مقدّم میداریم، به عنوان مثال، هنگامی که جان انسان در خطر است، میتواند از غذای حرام استفاده کند و این کار او گناه نیست. چراکه آن هم برای حفظ منافع الهی است، پس این، عوضشدن موضوع است.
سخن آخر: (عالم محضر خداست)
توجّه به مبدأ آفرینش و حضور پروردگار در تمام زندگی انسانها سبب میشود که انسان مراقب اعمال و رفتار خویش باشد، و هوای نفس را تا آنجا که میتواند کنترل کند، چراکه عالم محضر خداست، و در محضر خداوند کریم، گناه کردن و راه خلاف پیمودن عین ناسپاسی است.
عجیب است که انسان از مردم کوچه و بازار خجالت بکشد؛ ولی از خدایی که «عالم الخفیة والاسرار» است شرم نداشته باشد و این نشانۀ ضعف ایمان است و عدم توجّه به این حقیقت است که همه جای عالم محضر خداست.
امام حسین علیه السلام در بخشی از دعای عارفانۀ عرفه میفرماید: «عَمِیت عَینٌ لا تَراک عَلَیهِ رَقیباً؛ خدایا! چشمی که تو را مراقب خود نمی بیند کور باد!». چنین شخصی ایمان ندارد که خداوند هر لحظه شاهد و ناظر اعمال اوست.
معنای این سخن این است که اگر میخواهی اهل اخلاق باشی و به قرب الهی برسی و مشکلات اخلاقی و معنوی ات حل شود، همیشه خداوند را مراقب خود بدان.
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. پیام امام امیر المومنین علیه السلام
2. عرفان اسلامی (شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)
پرونده ویژه
اهمیت امنیت در اسلام
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی
حکومتهای الهی مقدمه و ابزاری هستند برای تأمین اهداف بعثت انبیاء از جمله فراهمساختن امنیت اجتماعی به عنوان مقدمهای برای وصول به اهداف دیگر.
در آیات و روایات مختلف به نحو مستقیم و غیر مستقیم به موضوع امنیت پرداخته شده که در این نگاشته به آن اشاره میشود.
ضرورت حکومت
در گذشته و همچنین در عصر ما کسانی بودهاند که «بیحکومتی» و به اصطلاح «آنارشیسم» را توصیه میکردند و میگفتند که امور مردم باید بدون رئیس و حاکم اراده شود، چه نیازی به وجود حکومت است؟
پاسخ آنها را «تاریخ» داده است، زیرا با چشم خود دیده ایم و یا شنیده ایم که به هنگام متلاشیشدن شیرازه یک حکومت و قرارگرفتن مردم برای چند روز یا چند ساعت در شرائط بیحکومتی، اراذل و اوباش که در هر جامعهای وجود دارند به اموال و نوامیس مردم حملهور شده، مغازهها و مراکز تجاری را به سرعت غارت میکنند، نوامیس مورد تجاوز قرار میگیرند و خونهای بی گناهان ریخته میشود، جادهها ناامن میگردد و تمام فعالیتهای مثبت اجتماعی متوقّف میشود، دشمنان از هر سو به آن کشور حمله میکنند، بیت المال به غارت میرود، نه مؤمن در امان میماند و نه کافر، نه تنها حقّی به حقّدار نمی رسد، که تمام حقوق پایمال میگردد، نه آرامشی وجود دارد و نه استراحتی.
به همین دلیل تمام اقوام جهان، با تنوّع و اختلاف زیادی که در اعتقادها و طرز فکرها و سلیقهها دارند، طرفدار نوعی حکومتند، و آنچه فرمانداران آنارشیسم میگویند تنها در حوزه سخن و گفتگو است، و در عمل اثری از آن دیده نشده و نخواهد شد! این همان چیزی است که مولا امیر مؤمنان علی علیه السلام در خطبهای کوتاه و پر معنی به آن اشاره فرموده است و وظایف کلّی حکومتها را در هفت جمله تعیین کرده است از جمله فرمود: «وَانَّه لابُدَّ لِلنّاسِ مِنْ امیرٍ بَرٍّ اوْ فاجِر ٍ... وَتَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ؛ مردم به هر حال نیازمند به امیر و زمامداری هستند، خواه نیکوکار باشد یا بدکار! تا ... جادهها امن گردد».
این مسئله به اندازهای اهمیت دارد، که حتی حکومت ظالم مقدم بر هرج و مرج و بیحکومتی شمرده شده؛ چنانکه از امیر مؤمنان علی علیه السلام میخوانیم: «وَالٍ ظَلُومٌ غَشُومٌ خَیرٌ مِنْ فِتْنَةٍ تَدُوم؛ زمامدار ظالم و ستمگر بهتر است از فتنه [و هرج و مرجی] که پیوسته در جامعه وجود داشته باشد». در جایی دیگر نیز میفرماید: «سُلْطَانٌ ظَلُومٌ خَیرٌ مِنْ فِتَنٍ تَدُوم؛ وجود حاکم ظالم بیدادگر، از فتنه و ناامنی مستمر بهتر است». زیرا ظالم ترین حکومتها نیز برای حفظ موقعیت خود مجبورند امنیت و عدالت نسبی را رعایت کنند. اگر خودش به مردم ظلم میکند، لااقل اجازه ندهد دیگران بر یکدیگر ظلم کنند. هیچ حکومتی خواه عادل، یا ظالم با هرج و مرج بر سر کار باقی نمی ماند و به زودی سقوط میکند. روی همین جهت همه حکومتها اصرار دارند که جلوی هرج و مرج را بگیرند و برنامهریزیهایی برای عمران و آبادی و امنیت و دفع دشمنان آن قوم و ملت، هر چند ناقص، داشته باشند، و حدیث معروف «المُلک یبقَی مَعَ الکفرِ وَلا یبقَی مَعَ الظُّلمِ؛ حکومت با کفر باقی میماند امّا با ظلم باقی نمی ماند،» نیز ممکن است اشاره به همین معنی باشد، یا لااقل یکی از تفسیرهای آن این است.
بزرگ ترین نعمت
نعمت امنیت در حدّ خود از بزرگ ترین نعمتهای معنوی است که فقدان آن حتی برای یک لحظه دردناک است؛ این حقیقت را کسانی در مییابند که در بیابانهای خطرناک، یا در مناطق جنگی که هر آن بیم موشک و بمباران میرود قرار گرفتهاند، آب زلال حیات در آنجا تیره و تار میشود و ساعتها و دقیقهها سخت و سنگین میگذرد و نقطۀ مقابل آن مناطق امن و امان است.
قرآن دربارۀ پرهیزگاران میگوید: انَّ المُتقینَ فی مَقامٍ امینٍ؛ پرهیزگاران در جایگاه امن و امانند»، نه ترسی از هجوم شیاطین، نه سلطه طاغوتها، نه حملۀ آفات و بلا، و نه هجوم غم و اندوهها!
و نیز به همین دلیل در جای دیگر میافزاید: «ادْخُلُوا الجَنَّةَ لاخَوفٌ عَلَیکمْ وَ لا انْتُمْ تَحْزَنُونَ؛ داخل بهشت شوید در حالیکه نه ترسی دارید و نه غمی».
آیه 46 سوره حجر «ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِینَ؛ [فرشتگان به آنها میگویند:] داخل این باغها شوید با سلامت و امنیت!»، نمونۀ روشنی از [نعمت امنیت] است، بهطوریکه نخستین خوش آمد و بشارتی را که فرشتگان به بهشتیان در هنگام ورود به این کانون بزرگ نعمت میگویند، بشارت امنیت است.
این نکته شایان توجه است که «امنیت» که سر آغاز نعمتهای بهشتی قرار داده شده پایۀ هر نعمت دیگری است، که بدون آن هیچ نعمتی قابل بهرهگیری نیست، حتی در این دنیا نیز سر آغاز همۀ نعمتها نعمت امنیت میباشد.
حضرت یوسف علیه السلام نیز از میان تمام مواهب و نعمتهای مصر، انگشت روی مسئلۀ «امنیت» گذاشت و به پدر و مادر و برادران گفت: «وارد مصر شوید که ان شاء اللَّه در امنیت خواهید بود». این نشان میدهد که نعمت امنیت ریشۀ همۀ نعمت هاست، و حقاً چنین است. زیرا هرگاه امنیت از میان برود، سایر مسائل رفاهی و مواهب مادی و معنوی نیز به خطر خواهد افتاد. در یک محیط ناامن، نه اطاعت خدا مقدور است و نه زندگی توأم با سربلندی و آسودگی فکر، و نه تلاش و کوشش و جهاد برای پیشبرد هدفهای اجتماعی.
جملۀ حضرت یوسف ممکن است ضمنا اشاره به این نکته باشد که یوسف میخواهد بگوید سرزمین مصر در حکومت من، آن سرزمین فراعنۀ دیروز نیست؛ آن خودکامگیها، جنایتها، استثمارها، خفقانها و شکنجه ها، همه از میان رفته است؛ محیطی است کاملا امن و امان.
نعمت امنیت از نعمتهایی است که از آن غافلیم. فراموش نمی کنم در دوران جنگ تحمیلی، ارتش صدام که در جبههها حریف رزمندگان جانبرکف ما نمی شد، دیوانهوار به شهرها حمله میکرد. بهگونهای که هیچ کس احساس امنیت نمی کرد، و هر لحظه امکان حمله هوایی میرفت. آیا انسان عاقلی یافت میشود که نعمت امنیت را با چیز دیگری مبادله کند؟
دعای حضرت ابراهیم علیه السلام برای امنیت
قرآن مجید نعمت امنیت را آن چنان بزرگ میشمرد که بر هر چیز دیگر مقدم میدارد. به همین دلیل هنگامی که ابراهیم خلیل علیه السلام وارد سرزمین خشک و سوزان و بی آب و علف مکه شد و خانۀ کعبه را بنا کرد، اولین چیزی که از خداوند برای ساکنان آیندۀ آن سرزمین تقاضا کرد نعمت امنیت بود: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ؛ پروردگارا! این سرزمین را شهر امنی قرار بده و اهل آن را، از ثمرات گوناگون روزی ده».
و در جای دیگر همین معنا را با تعبیر دیگری از او نقل میکند: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَبَنِی أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ؛ پروردگارا این شهر (مکه) را شهر امنی قرار ده، و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار».
در آیۀ قبل، نعمت امنیت بر مسائل اقتصادی مقدم ذکر شده و در آیۀ دوم بر توحید؛ گویی اشاره به این دارد که نه دین و نه دنیا بدون «امنیت» در محیط، تأمین نمی شود؛ امنیت نباشد، هیچ چیز نخواهد بود، نه اقتصاد سالم، نه صنعت قابل قبول، نه زراعت و تجارت مفید، و نه حتّی معنویت و روحانیت در حدّ انتظار.
بنابراین نعمت امنیت نخستین شرط برای زندگی انسان و سکونت در یک منطقه، و برای هرگونه عمران و آبادی و پیشرفت و ترقّی است، و به راستی هم چنین است. اگر جایی امن نباشد قابل سکونت نیست، هر چند تمام نعمتهای دنیا در آن جمع باشد، اصولا شهر و دیار و کشوری که فاقد نعمت امنیت است همه نعمتها را از دست خواهد داد!
در اینجا به این نکته نیز باید توجه داشت که خداوند دعای ابراهیم علیه السلام را درباره امنیت مکه از دو سو اجابت کرد: هم امنیت تکوینی به آن داد، زیرا شهری شد که در طول تاریخ حوادث ناامن کننده کمتر به خود دیده، و هم امنیت تشریعی، یعنی خدا فرمان داده که همه انسانها و حتی حیوانها در این سرزمین در امن و امان باشند؛ صیدکردن حیوانات آن ممنوع است و حتی تعقیب مجرمانی که به این حرم و خانه کعبه پناه برند جایز نیست، تنها میتوان برای اجرای عدالت در حق چنین مجرمان آذوقه را بر آنها بست تا بیرون آیند و تسلیم شوند.
رابطۀ امنیت و معیشت
قرآن کریم از نعمتهایی که بر مردم قریش میشمارد پس از ذکر نابودی لشکریان ابرهه و سپاه فیل، رهایی از گرسنگی و رفع ناامنی است: «الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِّنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِّنْ خَوْفٍ؛ پروردگاری که آنان را از گرسنگی نجات داد، و از بیمی [که از دشمن داشتند] ایمنیشان بخشید». وجود نعمت امنیت در کنار نعمت تغذیۀ کافی، گواه اهمیت این نعمت و شدّت ارتباط این دو با هم است.
در آیۀ 112 سورۀ نحل نیز برای منطقۀ آباد خوشبخت و پربرکت، سه ویژگی ذکر شده است که نخستین آنها امنیت، سپس اطمینان به ادامه زندگی در آن، و بعد از آن مسئله جلب روزی و مواد غذایی فراوان میباشد. که از نظر ترتیب طبیعی به همان شکل که در آیه آمده صورت حلقههای زنجیری علّت و معلول دارد؛ چرا که تا امنیت نباشد کسی اطمینان به ادامه زندگی در محلی پیدا نمی کند، و تا این دو نباشند کسی علاقهمند به تولید و سروساماندادن به وضع اقتصادی نمی شود.
و این درسی است برای همۀ ما و همۀ کسانی که میخواهند سرزمینی آباد و آزاد و مستقل داشته باشند. باید قبل از هر چیز به مسئلۀ «امنیت» پرداخت، سپس مردم را به آیندۀ خود در آن منطقه امیدوار ساخت، و به دنبال آن چرخهای اقتصادی را به حرکت درآورد.
جالب اینکه وقتی خداوند در آیۀ 112 سورۀ نحل سرنوشت کفرانکنندگانِ نعمت را بیان میکند، میگوید: «فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ؛ خداوند لباس گرسنگی و ترس را به آنها چشانید». یعنی از یک سو گرسنگی و ترس تشبیه به لباس شده، و از سوی دیگر به جای پوشاندن، چشاندن آمده است.
ممکن است بعضی از تشبیهات مانند چشیدن لباس در زبان فارسی معمول نباشد و از آن تعجب کنیم، ولی در زبان دیگر همچون زبان عربی بیانگر نکتۀ لطیفی باشد؛ این تعبیر اشاره به آن است که اولا آن چنان قحطی و ناامنی آنها را فرا گرفت که گویی همچون لباس از هر سو آنان را احاطه نموده بود، و بدنشان را لمس میکرد، و از سوی دیگر این قحطی و ناامنی آنچنان برای آنها ملموس شد که گویی با زبان خود آن را میچشیدند، و این دلیل بر نهایت فقر و فلاکت و فقدان امنیت است که سراسر وجود و زندگی انسان را پر کند.
در حقیقت همانگونه که در آغاز، نعمت امنیت و رفاه تمام وجود آنها را پر کرده بود. در پایان نیز بر اثر کفران فقر و ناامنی به جای آن نشست.
اهمیت امنیت اقتصادی
از اهدافی که بر اقتصاد اسلامی مترتّب میشود، امنیت اقتصادی است. بدین معنا که فعّال اقتصادی هیچگونه تهدید، فشار و تعرّضی را احساس نکند و در فعالیتهای اقتصادیاش از قبیل اشتغال، تجارت و سرمایهگذاری، بدون اضطراب، تردید و دغدغه خاطر، وارد شود.
در اقتصاد اسلامی که در آن، منافع شخصی تنها انگیزۀ فعالیتهای اقتصادی نیست، بلکه منافع عمومی و منافع شخصی معنوی نیز، جایگاه ویژهای دارد، رسیدن به هدف «امنیت اقتصادی» دور از انتظار نیست. خصوصاً وقتی ملاحظه شود که در آموزههای دینی مفاهیم و نکاتی به چشم میخورد که به روشنی رعایت آن، امنیت اقتصادی را در پی دارد. از اطلاق واژۀ «امن» و مشتقات آن در روایاتی نظیر «لَا نِعْمَةَ أَهْنَأُ مِنَ الْأَمْن؛ هیچ نعمتی گواراتر از امنیت نیست» و «شَرُّ الْأَوْطَانِ مَا لَمْ یأْمَنْ فِیهِ الْقُطَّان؛ بدترین وطنها، جایی است که ساکنان آنجا در امان نباشند» و «شَرُّ الْبِلَادِ بَلَدٌ لَا أَمْنَ فِیهِ وَ لَا خِصْب؛ بدترین سرزمینها سرزمینی است که در آن امنیت و فراوانی نعمت نباشد»، که بگذریم، به احکامی در شریعت اسلامی برخورد میکنیم که تنها حکمت و مصلحت آن و یا یکی از مهم ترین مصالح و حکمتهای آن برقراری امنیت اقتصادی برای فعالان اقتصادی است.
از جمله این احکام نهی از تسعیر (قیمتگذاری) است چراکه بدون تردید یکی از چیزهایی که سبب ناامنی برای تولیدکنندگان و بازرگانان میشود و انگیزۀ آنان در فعالیتهای اقتصادی را کاهش میدهد محدودساختن آنان در تعیین قیمت برای کالاهاست؛ تولید کنندهای که احساس کند محدودیتی را در نرخگذاری ندارد، بیشتر تشویق به فعالیت اقتصادی میشود.
در روایتی که در «من لایحضره الفقیه» از رسول خدا نقل کردهاند، میخوانیم که آن حضرت در جواب کسی که درخواست قیمتگذاری کالاها را کرده بود فرمودند: «مَا کنْتُ لِأَلْقَی اللَّهَ تَعَالَی بِبِدْعَةٍ لَمْ یحَدِّثْ إِلَی فِیهَا شَیئاً فَدَعُوا عِبَادَ اللَّهِ یأْکلُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ؛ من کسی نیستم که با بدعتی که مأمور به آن نشده ام خدا را ملاقات کنم بندگان خدا را رها کنید».
البته روشن است که ضرورت اقتضا میکند که حاکم اسلامی در مواردی اقدام به نرخگذاری کند، ولی باز هم با رعایت عدل و انصاف و مراعات منافع هر دو گروه فروشنده و خریدار.
از مسئله قیمتگذاری که بگذریم احکامی دیگری نیز در شریعت اسلامی مشاهده میشود که لااقل یکی از حکمتهای آن میتواند حصول امنیت اقتصادی در بازار اسلامی بوده باشد.
احکامی چون حرمت دروغگویی در معاملات، حرمت خیانتِ کسی که امین شمرده شده، حرمت یا کراهت خُلف وعده، حرمت تدلیس، حرمت غشّ (فریبکاری) حرمت تطفیف(کم فروشی) حرمت غَبن (فریفتن کسی که به انسان اعتماد کرده) کراهت سوگندخوردن، کراهت یا حرمت عیبپوشی، کراهت تعریف کالا و بازارگرمی به هنگام فروش، کراهت نکوهش اموال دیگران به هنگام خرید، حرمت یا کراهت تلقی الرکبان، کراهت تناجش (قیمت کالا را در رقابت با یکدیگر بالابردن)، کراهت بیع شهرنشین برای بادیهنشین (در اختیارگرفتن اموال بادیهنشینان و برای آنها تصمیمگرفتن) ، و حرمت احتکار.
روشن است که بازار و مرکز تجاری که از این مجموعه پرهیز کند فعالان اقتصادی میتوانند با طیب خاطر و امنیت روانی ویژه، کالاهای خود را در آن، عرضه کنند و به دور از هرگونه تهدید و تعرّضی، اسباب رشد و توسعه را در جامعه اسلامی فراهم سازند.
استقلال و خودکفایی اقتصادی، توجّهدادن فعّالان اقتصادی به آنچه به مبانی اقتصاد اسلامی اعم از مبانی اعتقادی، اخلاقی، حقوقی، عبادی و اجتماعی و توجهدادن به موانع و آفتهای امنیت اعمّ از موانع اخلاقی، اجتماعی و عملی از دیگر مسائلی است که ما را در رسیدن به این هدف مهم کمک میکند.
امنیت و حریم خصوصی
بیشکّ وجود انسان دارای دو بعد است؛ بعد فردی و بعد اجتماعی؛ و به همین دلیل دارای دو نوع زندگی است؛ زندگی خصوصی و عمومی که هر کدام برای خود ویژگیهایی دارد و آداب و مقرراتی.
انسان ناچار است در محیط اجتماع، قیود زیادی را از نظر لباس و طرز حرکت و رفت و آمد تحمل کند، ولی پیداست که ادامۀ این وضع در تمام مدت شبانهروز خستهکننده و دردسر آفرین است.
او میخواهد مدتی از شبانه روز را آزاد باشد، قید و بندها را دور کند، به استراحت پردازد، با خانواده و فرزندان خود به گفتگوهای خصوصی بنشیند و تا آنجا که ممکن است از این آزادی بهره گیرد. به همین دلیل به خانۀ خصوصی خود پناه میبرد و با بستن درها به روی دیگران زندگی خویش را موقتا از جامعه جدا میسازد و همراه آن از انبوه قیودی که ناچار بود در محیط اجتماع بر خود تحمیل کند آزاد میشود.
حال باید در این محیط آزاد با این فلسفۀ روشن، امنیت کافی وجود داشته باشد. اگر بنا باشد هر کس سر زده وارد این محیط گردد و به حریم امن آن تجاوز کند، دیگر آن آزادی و استراحت و آرامش وجود نخواهد داشت و مبدل به محیط کوچه و بازار میشود.
به همین دلیل همیشه در میان انسانها مقررات ویژهای در این زمینه بوده است، و در تمام قوانین دنیا واردشدن به خانۀ اشخاص بدون اجازۀ آنها ممنوع است و مجازات دارد، و حتی در جایی که ضرورتی از نظر حفظ امنیت و جهات دیگر ایجاب کند که بدون اجازه وارد شوند مقامات محدود و معینی حقّ دادن چنین اجازه ای را دارند.
در اسلام نیز در این زمینه دستور بسیار مؤکد داده شده و آداب و ریزهکاریهایی در این زمینه وجود دارد که کمتر نظیر آن دیده میشود.
در حدیثی میخوانیم: که «ابو سعید» از یاران پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم اجازه ورود به منزل گرفت، درحالیکه روبروی در خانه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ایستاده بود، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: به هنگام اجازهگرفتن روبروی در نایست! در روایت دیگری میخوانیم که خود آن حضرت هنگامی که به در خانۀ کسی میآمد روبروی در نمی ایستاد بلکه در طرف راست یا چپ قرار میگرفت و میفرمود: السلام علیکم [و به این وسیله اجازۀ ورود میگرفت]، زیرا آن روز هنوز معمول نشده بود که در برابر در خانه پرده بیاویزند.
حتی در روایات اسلامی میخوانیم که انسان به هنگامی که میخواهد وارد خانۀ مادر یا پدر و یا حتی وارد خانۀ فرزند خود شود، اجازه بگیرد.
در روایتی آمده است که مردی از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم پرسید: آیا به هنگامی که میخواهم وارد خانۀ مادرم شوم باید اجازه بگیرم؟ فرمود: آری. عرض کرد مادرم غیر از من خدمتگزاری ندارد، باز هم باید اجازه بگیرم؟! فرمود: «أَ یسُرُّک أَنْ تَرَاهَا عُرْیانَة؟!؛ آیا دوست داری مادرت را برهنه ببینی»؟! عرض کرد: نه، فرمود: «فَاسْتَأْذِنْ عَلَیهَا؛ اکنون که چنین است از او اجازه بگیر»!
در روایت دیگری میخوانیم که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هنگامی که میخواست وارد خانۀ دخترش فاطمه سلام الله علیها شود، نخست بر در خانه آمد، دست به روی در گذاشت و در را کمی عقب زد، سپس فرمود: السلام علیکم. فاطمه سلام الله علیها پاسخ سلام پدر را داد. بعد پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: اجازه دارم وارد شوم؟ عرض کرد وارد شوای رسول خدا! پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: کسی که همراه من است نیز اجازه دارد وارد شود؟ فاطمه عرض کرد: مقنعه بر سر من نیست. هنگامی که خود را به حجاب اسلامی محجب ساخت، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم مجددا سلام کرد و فاطمه سلام الله علیها جواب داد، و مجددا اجازه ورود برای خودش گرفت و بعد از پاسخ موافق فاطمه سلام الله علیها اجازۀ ورود برای همراهش جابر بن عبد اللَّه گرفت.
این حدیث بهخوبی نشان میدهد که تا چه اندازه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم که یک الگو و سرمشق برای عموم مسلمانان بود این نکات را دقیقا رعایت میفرمود.
حتی در بعضی از روایات میخوانیم باید سه بار اجازه گرفت؛ اجازه اول را بشنوند و به هنگام اجازۀ دوم خود را آماده سازند، و به هنگام اجازۀ سوم اگر خواستند اجازه دهند و اگر نخواستند اجازه ندهند! حتی بعضی لازم دانستهاند که در میان این سه اجازه، فاصلهای باشد، چراکه گاه لباس مناسبی بر تن صاحب خانه نیست، و گاه در حالی است که نمی خواهد کسی او را در آن حال ببیند، گاه وضع اتاق بههمریخته است و گاه اسراری است که نمی خواهد دیگری بر اسرار درون خانهاش واقف شود، باید به او فرصتی داد تا خود را جمعوجور کند، و اگر اجازه نداد بدون کمترین احساس ناراحتی باید صرف نظر کرد.
مبارزه با اخلالگران امنیت اجتماعی
خداوند آنقدر به امنیت اهمیت داده که ناامنی را حتی از قتل نفس مهمّتر میداند: «وَالْفِتْنَةُ أَکبَرُ مِنَ الْقَتْلِ؛ فتنه و آشوب و ناامنی از قتل هم بالاتر است».
قرآن مجید به شدّت با کسانی که مخلّ به امنیت جامعۀ اسلامیاند برخورد کرده، و برای چنین کسانی - که محارب نامیده میشوند - مجازات سختی در نظر گرفته است. کسانی که در جامعه اسلحه میکشند، و به این ترتیب در منطقه وسیعی ناامنی ایجاد میکنند، محارب محسوب میشوند، هر چند دست آنها به خون هیچ کس آلوده نشود.
کسانی که با پخش وسیع مواد مخدّر امنیت جامعه را به مخاطره میاندازند، و جوانان مردم را به دام اعتیاد گرفتار میسازند، مجازات محاربین را دارند.
افرادی که در محدوده وسیعی از جامعۀ اسلامی با دایر کردن مراکز متعدّد فحشا و فساد، آرامش مردم مسلمان را برهم میزنند، نیز مشمول این حکم هستند.
کسانی که با قلم، زبان، کتاب، روزنامه، مجلّات، نشریات فاسد، و حتّی برنامههای ناسالم اقتصادی ایجاد ناامنی وسیعی نمایند، حکومت اسلامی باید با آنها برخورد نموده، تا آسایش و امنیت جامعه دستخوش خطر نگردد.
خداوند متعال در آیۀ شریفه 61 و 60 سورۀ احزاب میفرماید: «لَّئِنْ لَّمْ ینْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِینَّک بِهِمْ ثُمَّ لَایجَاوِرُونَک فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا * مَّلْعُونِینَ أَینَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلًا؛ اگر منافقان و بیماردلان و آنها که اخبار دروغ و شایعات بی اساس در مدینه پخش میکنند، دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان میشورانیم، سپس جز مدّت کوتاهی نمی توانند در کنار تو در این شهر بمانند * و از همه جا طرد میشوند، و هرجا یافت شوند گرفته خواهند شد، و به سختی به قتل خواهند رسید».
این آیۀ شریفه تهدید عجیبی است نسبت به کسانی که امنیت جامعۀ اسلامی را متزلزل میکنند؛ هرچند این کار با پخش شایعات در سطح وسیعی از جامعۀ اسلامی باشد.
همچنین در آیۀ 33 سوره «مائده» نیز قرآن مجید در مورد اخلالگران به امنیت اجتماعی و آنها که حملۀ مسلّحانه به جان و مال و ناموس مردم میکنند، مجازات بسیار شدیدی ذکر شده است؛ که میتواند افراد شرور را بر سر جای خود بنشاند: «انَّما جَزاءُ الَّذینَ یحابُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیسْعَوْنَ فی الارْضِ فَساداً انْ یقَتَّلُوا اوْ یصَلِّبُوا اوْ تُقَطَّعَ ایدیهِمْ وَارْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ اوْ ینْفَوا مِنَ الارْضِ ذلِک لَهُمْ خِزْی فِی الدُّنْیا وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذاب عَظیم؛ کیفر کسانی که با خدا و پیامبرش به جنگ بر میخیزند و اقدام به فساد در روی زمین میکنند [و با تهدید اسلحه به جان و مال و ناموس مردم حمله میبرند،] فقط این است که اعدام گردند؛ یا به دار آویخته شوند؛ یا [چهار انگشت از] دست [راست] را و پای [چپ] آنها به عکس یکدیگر بریده شود؛ و یا از سرزمین خود تبعید گردند، این رسوایی در دنیا است و در آخرت مجازات عظیمی دارند»!
اجرای حدود و تحکیم امنیت
شکّ نیست که تشریع احکام الهی به خاطر دعوت مردم؛ به قسط و عدل و هدایت جامعه به طرق امن و امان است؛ تا انسانها بتوانند به کسب فضائل و نفی رذائل و سیر الی اللَّه و مقام قرب الهی که مقصد اعلای آفرینش است بپردازند.
اهتمام شارع مقدّس به اجرای حدود و مجازاتهای متخلّفان تا آن حد است که در روایات متعدّدی میخوانیم: «حَدٌّ یقَامُ فِی الْأَرْضِ أَزْکی فِیهَا مِنْ مَطَرِ أَرْبَعِینَ لَیلَةً وَ أَیامَهَا؛ حدّی که در زمین اجرا شود پر بارتر از چهل شبانهروز باران است». این حدیث هم از رسول خدا و هم از امام باقر و هم از امام صادق علیهم الصلاة والسلام نقل شده است؛ و در بعضی از این متون به جای «ازْکی»، «افْضَل»، یا «انْفَع» آمده است. در تفسیر آیه شریفه «... یحیی الارْضَ بَعْدَ مَوْتِها»، در حدیثی از امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام میخوانیم: «لَیسَ یحْییهَا بِالْقَطْرِ وَلَکنْ یبْعَثُ اللَّهُ رِجَالًا فَیحْیونَ الْعَدْلَ فَتُحْیا الْأَرْضُ لِإِحْیاءِ الْعَدْلِ وَلَإِقَامَةُ الْحَدِّ لِلَّهِ أَنْفَعُ فِی الْأَرْضِ مِنَ الْقَطْرِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً؛ [تنها] زمین را باران زنده نمی کند؛ بلکه مردانی را برمی انگیزد که عدالت را زنده کنند، سپس زمین به خاطر احیای عدالت زنده میشود، یقین اجرای یک حدّ در طریق عدالت سودمندتر است از چهل روز باران در زمین». چرا اجرای یک حدّ انفع و افضل و ازکی از چهل شبانهروز باران نباشد! درحالیکه سلامت جامعه و امنیت و ثبات در آن اصل و ریشه هر خیر و برکتی است؛ زیرا بارانهای پربرکت و وفور نعمت و منافع اقتصادی بدون امنیت کارساز نیست؛ و امنیت اجتماعی بدون اجرای حدود و احقاق حقوق حاصل نمی شود؛ در غیر این صورت مردم به جان هم میافتند و ظلم و فساد سطح جامعه را فرا میگیرد؛ شهرها ویران، و بندگان خدا به استضعاف کشیده میشوند.
صیانت از امنیت روانی و فکری
برای ساختن یک اجتماع سالم قبل از هر چیز «امنیت» لازم است، زیرا بدون حفظ امنیت، «آزادی» میسر نمی شود، و بدون تأمین آزادیها سرمایههای فکری، جسمی، مادی و معنوی به کار نمی افتد، چه اینکه همیشه سرمایهها به نقاط امن پناه میبرد و از محیطهای ناامن میگریزد!
ولیحدود امنیت منحصر به امنیت جانی و مالی نیست و از آنها مهمّتر امنیت از نظر آبرو و حفظ شخصیت اجتماعی افراد میباشد.
از طرف دیگر برای تکمیل امنیتهای سهگانۀ فوق، امنیت دیگری لازم است که متأسفانه قوانین مادی قادر بر تأمین آن نیست و آن «امنیت فکری» است که از جهاتی در درجه اوّل اهمیت قرار دارد!
امنیت فکری دو بخش دارد:
1. امنیت هرکس در محیط فکر خویش و به تعبیر دیگر «آرامش روحی»: یعنی انسان از نظر روحی و فکری آنچنان باشد که نیروهای مزاحم از هر سو به روح او فشار نیاورد و مورد هجوم انواع افکار ناراحتکننده و طوفانهای سخت فکری قرار نگیرد؛ بلکه روحی آرام و خالی از هرگونه اضطراب و نگرانی و پریشانی داشته باشد.
2. امنیت از نظر قضاوتهای دیگران: یعنی افراد دیگر در محیط فکر خود، او را مورد هجوم افکار و قضاوتهای بد و ناروا قرار ندهند و احترام و شخصیت او حتی در محیط افکار دیگران محفوظ بماند.
بدیهی است آنچه تأمین آن از نظر قوانین و حکومتهای مادّی امکان دارد تنها تأمین امنیت جانی و مالی و تا حدودی تأمین امنیت از نظر حیثیت و آبروی اجتماعی است، ولی امنیت فکری، در هر دو قسمت، مخصوصاً از نظر سالمماندن از قضاوتهای سوء دیگران تنها از طریق مکتبهای الهی و ادیان آسمانی و اصول اخلاقی قابل تأمین است.
در اسلام نوعی امنیت پیشبینی شده که در هیچ قانونی از قوانین دنیا وجود ندارد و آن امنیت حیثیت و آبروی افراد، حتی در محیط افکار دیگران است.
قرآن تنها به امنیت مالی و جانی قناعت ننموده، بلکه دو نوع امنیت دیگر نیز به آن «افزوده است: امنیت از نظر حیثیت و آبروی افراد و از آن بالاتر امنیت در محیط افکار دیگران: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلا تَجَسَّسُوا وَلا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضًا؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است؛ و هرگز [در کار دیگران] تجسّس نکنید؛ و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند».
این نوع چهارم امنیت (امنیت از گمان بد در حقّ دیگران، و امنیت در منطقه ذهن و فکر دیگران) در هیچ یک از قوانین جهان امروز دیده نمی شود، و دلیل آن هم روشن است، زیرا قوانین مادّی هیچگونه ضمانت اجرائی برای چنین حکمی نمی تواند داشته باشد، لذا مجبور است از آن چشم بپوشد.
در احادیث اسلامی نیز دربارۀ اجتناب از سوء ظن نسبت به مؤمنان بهقدری تأکید شده است که در حدیثی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم میخوانیم: «انَّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنَ الْمُسْلِمِ دَمَهُ وَمالَهُ وَعِرْضَهُ وَانْ یظَنَّ بِهِ ظَنَالسُّوءِ؛[62] خداوند خون و مال و آبروی مسلمان را بر دیگران حرام کرده، و همچنین گمان بد درباره او بردن».
این روایت مخصوصاً از این نظر قابل توجه است که امنیت در جهات چهارگانه (مالی، جانی، آبرویی و فکری) را در ردیف یکدیگر قرار داده و همه را در عبارت واحدی تحریم فرموده است.
گمان بد نه تنها به طرف مقابل و حیثیت او لطمه وارد میکند، بلکه برای صاحب آن نیز بلائی است بزرگ، زیرا سبب میشود که او را از همکاری با مردم و تعاون اجتماعی بر کنار کند، و دنیایی وحشتناک آکنده از غربت و انزوا فراهم سازد، چنانکه در حدیثی از أمیر مؤمنان علی علیه السلام آمده است: «مَنْ لَمْ یحْسِنْ ظَنَّهُ اسْتَوْحَشَ مِنْ کلِ أَحَد؛ کسی که گمان بد داشته باشد، از همه کس میترسد و وحشت دارد»!
اسلام میخواهد در جامعۀ اسلامی امنیت کامل حکمفرما باشد؛ نه تنها مردم نسبت به یکدیگر تهاجم نکنند؛ بلکه از نظر زبان و از آن بالاتر از نظر اندیشه و فکر یکدیگر نیز در امان باشند و هر کسی احساس کند دیگری در منطقه افکار خود، تیرهای تهمت را به سوی او نشانهگیری نمی کند و این امنیتی است در بالاترین سطح، که جز در یک جامعه مؤمن و دارای قوانین اسلامی امکانپذیر نیست.
ناامنی و نابرابری
بیشک ایجاد توازن اجتماعی میان افراد جامعه و تقارن نسبی سطح زندگی انسانها، از اهداف اقتصاد اسلامی است. در بینش دینی، نابرابریهای ناشی از میزان استعداد، مهارت، ابتکار، تلاش و قابلیتهای دیگر شخصی، پذیرفتنی است، بلکه برای بقای حیات انسان و جامعه ضروری است.
امیرمؤمنان علی علیه السلام میفرماید: «لَا یزَالُ النَّاسُ بِخَیرٍ مَا تَفَاوَتُوا فَإِذَا اسْتَوَوْا هَلَکوا؛ تا وقتی تفاوتِ [طبیعی] میان انسانها هست، به سوی رشد در حرکتند؛ ولی آنگاه که از هر جهت یکسان شوند، نابود میگردند».
اما اگر دامنه نابرابریها به اینجا برسد که عدهای، در توزیع منابع اولیه، امکانات زیستی و مشاغل و فرصتهای اجتماعی بیش از حقّ و توان و استعداد خود مطالبه کنند، در آن صورت جامعه در معرض طغیانها و آشوبهای شدید اجتماعی قرار میگیرد.
قرآن میفرماید: «هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنْکمْ مَّنْ یبْخَلُ ... وَإِنْ تَتَوَلَّوْا یسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیرَکمْ؛ آری، شما همان گروهی هستید که برای انفاق در راه خدا دعوت میشوید؛ ولی بعضی از شما بخل میورزند ... و هرگاه سرپیچی کنید خداوند گروه دیگری را جایگزین کند».
تعبیر به «یسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیرَکمْ»، اشاره به بروز تنشهای فوق العاده اجتماعی و سقوط اقوام و ملل دارد و گویای این واقعیت است که بی توجّهی نسبت به تأمین نیازهای طبقۀ ضعیف چقدر میتواند خطرناک باشد، زیرا سبب پدیدآمدن انقلابهای اجتماعی توسط طبقه ضعیف بر ضد طبقه مستکبر شده، طومار زندگی آنان را در هم میپیچد و اقوام دیگر را به جای آنان مینشاند.
قرآن مجید پس از بیان حکم غنائم جنگی که در ماجرای بنینضیر از باغها و زمینهای کشاورزی و خانهها و اموال دیگر آنها، نصیب مسلمانان شده بود، به فلسفۀ توزیع حساب شده غنائم پرداخته، میفرماید: «کی لَایکونَ دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاءِ؛ این به جهت آن است که اموال، میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد [و نیازمندان از آن محروم نشوند]».
در واقع این همان هدف نهایی اقتصاد اسلامی است که ثروتها چه ثروتهای قبل از تولید و چه ثروتهای پس از آن تنها در دست ثروتمندان دور نزند، بلکه باید به صورت عادلانه میان همه توزیع شود و هر کس به سهم خود از آن بهرهمند گردد، زیرا تمرکز و تراکم آن در دست طبقۀ خاصی باعث آسیبهای فراوان اجتماعی میشود و امنیت را متزلزل میسازد.
توسل به نیروی انتظامی
اسلام تا آن حدّ به امنیت داخلی جوامع اسلامی اهمیت داده است که توسل به زور و نیروی نظامی را در اختلاف و کشمکشهای داخلی، در صورتی که شیوههای مسالمتآمیز اثر بخش واقع نشود، تجویز کرده. در سورۀ حجرات که به یک معنا سورۀ امنیت است در آیۀ 9 میخوانیم: «وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الْأُخْرَی فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ؛ و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتی دهید؛ و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد؛ و هرگاه بازگشت [و زمینه صلح فراهم شد]، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید؛ و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست میدارد».
در تعبیرات این آیه درست دقّت کنید؛ بند بند آن از برنامهریزی دقیق برای پایاندادن به هرگونه نا امنی اجتماعی، با استفاده از بهترین روشهای مسالمتآمیز و سرانجام توسّل به زور (اگر روشهای دیگر مفید واقع نشود) حکایت دارد. بدیهی است مخاطب در این آیه، مجموعۀ جامعۀ اسلامی و یا به تعبیر دیگر حکومت اسلامی است.
سخن آخر: (حکومت مهدوی، زمینهساز صلح و امنیت جهانی)
از جمله ویژگیهای عصر قیام حضرت مهدی عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف، صلح و آرامش و امنیت عجیبی است که در بین مردم و اقوام و ملل حاکم میشود.
خداوند متعال آن زمان را چنین ترسیم کرده است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیمَکنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیبَدِّلَنَّهُمْ مِّنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنِی لَایشْرِکونَ بِی شَیئاً وَمَنْ کفَرَ بَعْدَ ذَلِک فَأُوْلَئِک هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند وعده میدهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همانگونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشهدار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدّل میکند، [آنچنان] که تنها مرا میپرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت و کسانی که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقند».
امنیتی که گهگاه در جهان امروز پیدا میشود، زاییدۀ ترسی از سلاحهای مخوف و وحشتزا است. این تعادل وحشت است نه امنیت! این آرامش ناشی از خوف عظیم از عواقب دردناک جنگ است نه آرامش واقعی! لذا هر روز تعادل وحشت به هم خورد پایههای این امنیت و آرامش کاذب نیز فرو خواهد ریخت.
آرامش و امنیت در آن روز آمیخته با خوف نیست، بلکه خوف و ترس وحشت از جنگهای قبیلهای داخلی منطقهای و جهانی از بین میرود، و همه احساس امنیت و آرامش میکنند.
و اینچنین مردم در سایۀ حکومت صالحان، و صلح و امنیت و آرامش ایجاد شده، خالصانه خدا را عبادت میکنند، و بدون دغدغه به پرستش او روی میآورند. خلاصه اینکه هدف از آفرینش بشر به طور کامل در عصر ظهور حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف تحقّق خواهد یافت.
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. پیام قرآن
2. سوگندهای پر بار قرآن
پرونده ویژه
مبانی حکمرانی در آموزه های علوی
از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی
اسلام یک آیین اجتماعی فراگیر است و دستورات فراوان اجتماعی دارد، و لازمه اجراییکردن آن تشکیل حکومت دینی است. [اما حکمرانی نیازمند تمهیدات اصول خاصی است که باید مدنظر خطمشیگذاران و مدیران عالی قرار گیرد]؛ همان اصولی که حکومت حقّ و عدالت علی علیه السلام [علیرغم] مخالفتهای شدید سران دنیاپرست [در پی] حفظ [آن بود]، هر چند به قیمت مخالفتها، کارشکنیها و سرانجام شهادتش تمام شود.
هدف امام حکومتکردن به هر قیمت نبود، بلکه حکومت را برای حفظ اصول و ارزشها لازم میدانست، هر چند موقعیت و حتّی جان او در این راه قربانی شود و البتّه درک این واقعیت برای کسانی که با فرهنگ انبیاء و اولیاء آشنا نیستند، آسان نیست.
مهمّترین منبعی که در این [نگاشته] مورد استفاده قرار گرفته، «نهج البلاغه» است و مملوّ است از نکات برجسته پیرامون این بحث که ابعاد این مسئله را تذکر میدهد.
به عکس آنچه بعضی فکر میکنند، مشکل بزرگ جامعه ما، مشکل «کمبودها» نیست؛ مشکل «ضعف بعضی از مدیریتها» است؛ لذا نکتهای که یادآوری آن لازم به نظر میرسد این است که مهم در امر مدیریت و [حکمرانی]، «دانستن» این اصول و ضوابط و قواعد نیست، بلکه مهم «به کار بستن» آنهاست که آن هم کار نسبتاً دشواری است، «و بدون زیر بنای اعتقادی و خودسازی و تقوی و تهذیب نفس میسّر نیست!».
هر گاه [مدل حکمرانی] با الهام از مبانی معنوی اسلام و دستورهای جامع الاطراف و حرکتآفرین آن اصلاح گردد، به سرعت میتوانیم ضعفها را به یاری خدا جبران کنیم و برمشکلات پیروز شویم.
خاستگاه حکومت
مسئلۀ عدالت به قدری مهم است که امیر مؤمنان علی علیه السلام آن را به عنوان هدف اصلی حکومتش معرّفی میکند، آنجا که میگوید: «اللَّهُمَّ إِنَّک تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یکنِ الَّذی کانَ مِنَّامُناْفَسَةً فی سُلْطانٍ وَلَاالْتِماسَ شَیءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَلکنْ لِنَرِدَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِک وَنُظْهِرَ الْإِصْلاحَ فی بِلادِک فَیأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِک وَتُقامَ الْمُعَطَّلةُ مِنْ حُدوُدِک؛ خدایا تو میدانی آنچه از ما در گرفتن زمام حکومت به دست واقع شد، به خاطر رغبت در امر حکومت و سلطنت نبود، و نه برای بهدستآوردن متاع دنیا، هدف این بود که تعالیم دینت را زنده کنیم، و صلح و مسالمت را در شهرهایت آشکار سازیم، تا بندگان مظلوم تو احساس امنیت کنند، و حدود و قوانین تو را بر پا سازیم!».
در واقع امام علیه السلام در این چهار جمله، که به پیشگاه خداوند به عنوان انگیزههای اصلی پذیرش بیعت، عرضه میدارد، هم اشاره به برنامههای معنوی و ارزشی حکومت مینماید و هم برنامههای مادّی و ظاهری.
در درجه اوّل باید نشانههای دین که مسیر راه مردم را به سوی خدا مشخص میکند و بر اثر حکومتهای خودکامه محو شده است به جای خود بازگردد، آنگاه اصلاحات در تمام شؤون اجتماعی اعم از سیاسی و اقتصادی و اخلاقی آشکار شود و چنگال ظالمان از گریبان مظلومان جدا شود و حدود الهی اجرا گردد به گونهای که ستم دیدگان احساس امنیت و آرامش کنند.
[در این زمینه] ابن عباس میگوید: در ذی قار - شهر یا منزلی در نزدیکی بصره - بر علی علیه السلام وارد شدم، امام درحالیکه مشغول وصلهکردن کفش خود بود رو به من کرد و فرمود: «ارزش این کفش چه قدر است؟» گفتم: «بهایی ندارد [بسیار کمارزش است]». فرمود: «به خدا سوگند! همین کفش بیارزش، برای من، از حکومت بر شما بهتر است؛ مگر اینکه با این حکومت حقّی را بهپا دارم یا باطلی را دفع کنم.
اهتمام در حفظ بیت المال
دقّت فوق العاده در صرف اموال بیت المال به عنوان یک ودیعه مهمّ الهی که حسابرسی سختی در روز قیامت دربارۀ آن خواهد شد، از ویژگیهای دیگر این فرهنگ است. تا آنجا که در داستان معروف امیر مؤمنان علی علیه السلام و برادرش عقیل خواندهایم که حتّی او حاضر نشد کمترین تبعیضی میان برادر نیازمند خود و دیگر مسلمانان قائل شود و حتّی بهوسیلۀ «حَدیده مُحْماة» (آهن تفتیده) که نزدیک دست برادر خود برد، به او هشدار داد و وی را از عذاب الهی در قیامت برحذر داشت، عذابی که گیرنده و دهنده را دربرمیگیرد.
در بینش دینی در صرفِ بیت المال و جلوگیری از تضییع آن تأکید فراوانی شده است، تا آنجا که امیرمؤمنان علی علیه السلام برای برخی از کارگزاران خویش نوشت: «أَدِقُّوا أَقْلَامَکمْ وَ قَارِبُوا بَینَ سُطُورِکمْ وَ احْذِفُوا عَنِّی فُضُولَکمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِی وَ إِیاکمْ وَ الْإِکثَارَ فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِینَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَار؛ نوک قلمها را تیز کنید تا خطوط را باریکتر بنویسید و فاصله سطرها را کم کنید و مطالب اضافی را حذف کنید و سخنان اصلی را بنویسید و از لفّاظی و شاخ و برگهای بیهوده بپرهیزید و از پرگویی خودداری کنید چرا که اموال مسلمانان تحمّل این همه ضرر و زیان را ندارد»!
و یا تعبیرات امام علیه السلام در [نامة چهل و یکم نهج البلاغه] در این زمینه [برای فرماندار مُتَخَلِّف] که فوق العاده کوبنده و پر معناست و برای بیان چنین مقصدی جملههایی از این بهتر تصور نمیشود؛ تعبیر به «أَسْرَعْتَ الْکرَّةَ؛ به سرعت حمله نمودی» و «عَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ؛ با شتاب بر آن پریدی» و تعبیر به «اخْتَطَفْتَ؛ آنها را ربودی» و تشبیه به گرگ چالاکی که بزغاله مجروح استخوان شکستهای را برباید و تعبیر به «تُرَاثَک مِنْ أَبِیک وَأُمِّک؛ اموال بیتالمال را همچون میراث پدر و مادر شمردی» همه و همه گویای زشتی فوق العاده اعمال اوست.
[در تاریخ میخوانیم] امام علیه السلام از طریق بعضی از عیون خود از قصد خیانت «زیاد» در بیت المال آگاه شد و نامهای شدید اللحن را برای او نوشت که خراج را باید به طور کامل به بیت المال بپردازد و نزد امام علیه السلام بفرستد و امام علیه السلام او را تهدید کرد که اگر از این کار خودداری نماید او را شدیداً مجازات خواهد کرد.
از این نامه و مانند آن روشن میشود که امام علیه السلام عُمّال و مراقبینی بر تمام مسئولان حکومتی گماشته بود که مسائل مهمّ را مرتباً گزارش میدادند، و اگر مسئولی پا از مأموریت خود فراتر مینهاد امام علیه السلام به او هشدار میداد.
پرهیز از ثروتاندوزی
آن حضرت برخلاف خلیفه پیشین، کمترین چیزی برای خود نیاندوخت و روزی خطاب به مردم فرمود: «دَخَلْتُ بِلَادَکمْ بِأَشْمَالِی هَذِهِ وَ رَحْلَتِی وَ رَاحِلَتِی هَا هِی فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ بِلَادِکمْ بِغَیرِ مَا دَخَلْتُ فَإِنَّنِی مِنَ الْخَائِنِین؛ من به سرزمین شما وارد شدم با این لباس و این اثاث مختصر و این مرکب، و اگر از سرزمین شما به غیر از این خارج شوم [و چیزی از بیت المال مسلمین را با خود ببرم]، از خائنانم!».
سادهزیستی
رهبران جامعه هم برای همدردی با مستمندان و هم برای فراموشنکردن درد و رنج بیچارگان باید به حداقلّ از زندگی و تمتّعات دنیوی قناعت کنند، تا هم از رنج مستضعفان جامعه بکاهند و هم برای رفع محرومیت از آنان، تلاش مضاعفی نمایند.
همانگونه که امیرمؤمنان علی علیه السلام در حدیث معروف خود فرمود: «اللَّهَ فَرَضَ عَلَی أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ یقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ لِکیلَا یتَبَیغَ عَلَی الْفَقِیرِ فَقْرُه؛ به یقین خداوند بر پیشوایان عادل، واجب فرموده که خود را با مردم تهیدست برابر قرار دهند، تا تهیدستی بر فقیر سنگینی نکند و او را از پای در نیاورد».
همچنین آن حضرت در نامهاش به عثمان بن حنیف مینویسد: «أأقْنَعُ مِن نَفسِی بأنْ یقالَ هذا أمیرُالمُؤمِنینَ، ولا أُشْارِکهم فی مکارِه الدَّهرِ، أوْ أکونُ أُسْوَةً لَهُم فی جُشُوبَةِ العَیشِ؛ آیا من به همین رضایت دهم که به من «امیرمؤمنان» گفته شود؛ ولی با آنان [مستمندان] در سختیهای روزگار شریک نباشم و یا الگوی آنان در دشواریهای زندگی نگردم؟!».
حمایتگری از فقرا
نکتۀ مهمّ دیگر که آن را به عنوان [اصل] حاکم بر نظام اجرائی حکومت اسلامی مطرح میکنیم، اهمیت فوق العادهای است که در فرهنگ حکومت اسلامی به «قشرهای محروم جامعه» داده شده است.
در عهد نامه مالک اشتر که در کوتاهترین عبارت؛ رساترین برنامههای کشورداری پیریزی شده، هنگامیکه از گروههای هفتگانه اجتماعی و وظائف و حقوق آنها سخن به میان میآید، سخن با آرامش خاص پیش میرود، اما همین که به قشرهای محروم و ستمدیده میرسد، گفتار امام چنان اوج میگیرد که گویا از پردۀ دل فریاد میکشد: «اللَّهَ اللَّهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلَی مِنَ الَّذِینَ لَا حِیلَةَ لَهُمْ وَ الْمَسَاکینِ وَ الْمُحْتَاجِینَ وَ ذَوِی الْبُؤْسِ وَ الزَّمْنَی؛ زنهار زنهار خدا را خدا را، ای مالک اشتر در طبقۀ پایین محروم نیازمندان؛ رنجدیدگان، ازکارافتادن ...». سپس به او دستور میدهد که شخصاً و بدون وساطت دیگران وضع آنها را در سراسر کشور اسلام زیر نظر بگیرد و اجازه دخالت دربارۀ آنها را به کس دیگر ندهد، بهطور مداوم از آنها سرکشی کند، تا مشکلات همگی با سرپنجۀ عدالت گشوده شود.
از این مهمّتر اینکه تأمین نیازهای حیاتی افراد جامعه توسط دولت اسلامی، تنها به افراد مسلمان اختصاص ندارد، بلکه اهل ذمه و هر کس را که در پناه دولت اسلامی زندگی میکند نیز شامل میشود.
در روایتی میخوانیم: پیرمرد نابینایی که از مردم کمک میخواست از کنار امیرمؤمنان علیه السلام عبور کرد، امام علیه السلام فرمود: این چه وضعی است؟ پاسخ دادند: او مسیحی است. امام علیه السلام فرمود: تا سن پیری و کهنسالی از او کار کشیدهاید و حالکه از کار افتاده است، محرومش کردهاید؟! زندگی او را از بیت المال تأمین کنید».
حکمرانی وحدت
هنگامیکه نیروهای یک ملت در مسیر اختلاف گام بردارند، الفت و محبّت به پراکندگی و عداوت تبدیل شود و آتش اختلاف کلمه و تفرّق افکار از میان آنها زبانه کشد.
به جای اینکه با دشمنی که قصد نابودی آنها را دارد بجنگند، به جنگ با خود میپردازند و نیروهایشان در این راه به هدر میرود. خداوند نیز دست مرحمتش را از سر آنها بر میدارد و لباس ذلّت بر اندامشان میپوشاند.
امام علیه السلام در بخشی از سخنانش اشاره به گروهی از اقوام پیشین کرده میفرماید: «فَانْظُرُوا إِلَی مَاصارُوا إلَیهِ فی آخِرِ أُمورِهِم، حِینَ وَقَعَتِ الفُرقَةُ، و تَشَتَّتِ الأُلْفَةُ، وَاخْتَلَفَتِ الکلِمَةُ، والأَفْئِدَةُ، وَتَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِینَ، وَتَفَرَّقُوا مَتحارِبِینَ، قَدْ خَلَعَ اللَّهُ عَنْهُم لِباسَ کرامَته، و سَلَبَهُمْ غَضارَةَ نِعْمَتِه، وَ بَقِی قَصَصُ أَخبَارِهِمْ فِیکم عِبَراً لِلمُعتَبِرینَ؛ حال بنگرید که پایان کارشان به کجا کشید. در آن هنگام که در میان آنها جدایی افتاد، الفتشان به پراکندگی گرایید و اهداف و دل هایشان از هم دور شد و به گروههای مختلفی تقسیم شدند و در پراکندگی به نبرد باهم پرداختند [آری در این هنگام بود که] خدا لباس کرامت خود را از تنشان بیرون کرد و وسعت و شادابی نعمت را از آنها برگرفت، تنها چیزی که از آنها باقی ماند سرگذشتشان در میان شما بود که درس عبرتی است برای عبرتگیرندگان».
امام علیه السلام در کلامی نورانی و کوتاه و پرمعنا دیگر به یکی از عواقب سوء اختلاف اشاره میکند و میفرماید: «الْخِلَافُ یهْدِمُ الرَّأْی؛ اختلاف، تصمیمگیری و تدبیر را نابود میکند»
اتاق شیشهای
میدانیم یکی از مشکلات حکومتها این است که بسیاری از مردم از جزئیات مسائلی که در جامعه میگذرد ناآگاهاند و گاه زمامدار عادل دست به اقداماتی برای حل مشکلات و اصلاح امور میزند که دلیلش بر آنها مخفی است.
همین امر موجب بدگمانی مردم میشود و اگر این بدگمانیها روی هم متراکم گردد، ممکن است مردم را از حکومت جدا سازد، ازاینرو هرگاه والی و زمامدار احساس کند سوء ظنی برای مردم دربارۀ مسئلهای پیدا شده، باید آشکارا دلیل منطقی کار خود را بیان دارد تا آنها آرامش فکر پیدا کنند و سوء ظنشان برطرف گردد.
امام دستوری مهم را صادر میفرماید که بسیاری از مشکلات حکومت را کم میکند. میفرماید: «وَإِنْ ظَنَّتِ الرَّعِیةُ بِک حَیفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِک، وَاعْدِلْ عَنْک ظُنُونَهُمْ بِإِصْحَارِک، فَإِنَّ فِی ذَلِک رِیاضَةً مِنْک لِنَفْسِک، وَرِفْقاً بِرَعِیتِک، وَإِعْذَاراً تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَک مِنْ تَقْوِیمِهِمْ عَلَی الْحَقِّ؛ هرگاه رعایا نسبت به تو گمان بیعدالتی ببرند، عذر خویش را آشکارا با آنان در میان بگذار و با بیانِ عذر خویش گمان آنها را نسبت به خود [دربارۀ آنچه موجب بدبینی شده] اصلاح کن، زیرا این امر از یک سو موجب تربیت اخلاقی تو میشود و از سوی دیگر ارفاق و ملاطفتی است دربارۀ رعیت و سبب میشود که بیانِ عذر خود، تو را به مقصودت که وادار ساختن آنها به حقّ است برساند».
این نکته نیز قابل توجّه است که امام علیه السلام برای افشاگری در موارد سوء ظن رعیّت، دو فایده مهم ذکر فرمود: اوّل: رفع سوء ظن مردم از طریق بیان واقعیتها و شرح امکانات و تنگناها. دوم: ریاضت نفس والی و زمامدار، زیرا او با این عمل، گویی خود را در اختیار مردم گذارده و از اوج قدرت فرود آمده و همچون یک دوست و برادر، با آنها متواضعانه سخن میگوید و این تواضع مایه ریاضت نفس و پرورش روح و اخلاق زمامدار است.
امروز با توجّه به گستردگی رسانهها، معمولًا با مصاحبه یا دادن بیانیه در اینگونه موارد اقدام میکنند؛ ولی آنها که عذر موجهی ندارند به زودی رسوا میشوند و پایههای قدرتشان به لرزه درمیآید.
مقابله با آقازادهها
واقعیت تلخ و گستردۀ تاریخی این است که همواره دنیاپرستان و فرصتطلبان خود را به مراکز قدرت نزدیک میکنند و با اظهار اخلاص و فداکاری کامل به آنها تقرب میجویند تا بهوسیلۀ آنها بخشهایی از بیت المال در اختیار آنان و منسوبانشان قرار بگیرد و بر دوش مردم مظلوم سوار شوند و اموال و منافع آنها را غارت کنند. امام به مالک اشتر هشدار میدهد که مراقب این گروه باشد: «ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِی خَاصَّةً وَبِطَانَةً، فِیهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَتَطَاوُلٌ، وَقِلَّةُ إِنْصَافٍ فِی مُعَامَلَةٍ؛ [اضافه بر این گاه] برای زمامدار، خاصان و صاحبان اسرار [و نزدیکان و اطرافیانی] است که خودخواه و برتری طلبند و در داد و ستد با مردم عدالت و انصاف را رعایت نمیکنند».
سپس دستور قاطعی در این زمینه صادر کرده در ادامه سخن میفرماید: «فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِک بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْک الْأَحْوَالِ، وَلَا تُقْطِعَنَ لِأَحَدٍ مِنْ حَاشِیتِک وَحَامَّتِک قَطِیعَةً وَلَا یطْمَعَنَّ مِنْک فِی اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ، تَضُرُّ بِمَنْ یلِیهَا مِنَ النَّاسِ، فِی شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَک یحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلَی غَیرِهِمْ، فَیکونَ مَهْنَأُ ذَلِک لَهُمْ دُونَک، وَعَیبُهُ عَلَیک فِی الدُّنْیا وَالآْخِرَةِ؛ ریشه ستمشان را با قطع وسائل آن برکن و هرگز به هیچ یک از اطرافیان و هواداران خود زمینی از اراضی مسلمانان را وا مگذار و نباید آنها طمع کنند که قراردادی به سود آنها منعقد سازی که موجب ضرر بر همجواران آن زمین باشد؛ خواه در آبیاری یا عمل مشترک دیگر. به گونهای که هزینههای آن را بر دیگران تحمیل کنند و در نتیجه سودش فقط برای آنها باشد و عیب و ننگش در دنیا و آخرت نصیب تو گردد».
توجه ویژه به نیروهای مسلح
امام علیه السلام دربارۀ نیروی نظامی و انتظامی [به عنوان] مهمترین رکن جامعه میفرماید: «فَالْجُنُودُ، بِإِذْنِ اللَّهِ، حُصُونُ الرَّعِیةِ، وَزَینُ الْوُلَاةِ، وَعِزُّ الدِّینِ، وَسُبُلُ الْأَمْنِ وَلَیسَ تَقُومُ الرَّعِیةُ إِلَّا بِهِمْ؛ اما سپاهیان به اذن پرودگار دژها و پناهگاههای رعیت و زینت زمامداران و عزت دین و راههای امنیتاند و قوام رعیت جز بهوسیلۀ آنها ممکن نیست».
امام علیه السلام در این چند جملۀ کوتاه، پنج اثر مثبت و نتیجۀ پربار برای وجود لشکریان مؤمن بیان میفرماید:
نخست اینکه آنها دژهای رعیتاند. اشاره به اینکه برای محفوظماندن از آسیب دشمنان و خطرات آنها پناهگاهی لازم است و آن پناهگاه لشکریان مقتدرند، زیرا هرگونه ضعف و فتور در آنها سبب طمع دشمنان میشود و انواع مشکلات را برای جامعه مسلمین پدید میآورد.
در جملۀ دوم آن را زینت زمامداران میشمرد، زیرا زمامداری در نظر مردم محترم است که صاحب قدرت و نفوذ باشد و قدرت و نفوذ در درجه اوّل از طریق لشکری نیرومند و سر بر فرمان حاصل میشود.
جملۀ سوم که لشکر نیرومند را سبب عزت و قدرت دین میشمرد، اشاره روشنی به این حقیقت دارد که امور معنوی مردم نیز بدون وجود ارتشی نیرومند برای احقاق حقوق و اجرای حدود و بسط و گسترش عدل و داد سامان نمیپذیرد.
چهارمین جمله که در آن سخن از طرق امنیت به وسیله لشکریان نیرومند به میان آمده، اشاره به این است که یک لشکر قوی نه تنها دشمنان خارج را به عنوان «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکم» میترساند، بلکه دشمنان داخل نیز از او میترسند.
جملۀ پنجم که میفرماید: قوام رعیت جز به وسیلۀ آنها امکان پذیر نیست؛ این عبارت ممکن است به منزلۀ نتیجهگیری از چهار جملۀ قبل باشد. این احتمال نیز هست که جملۀ مستقلی باشد و آن اینکه در بسیاری از مواقع ارتشها به یاری مردم میشتابند؛ در زلزلهها، سیلابها و حوادث تلخِ غیر مترقبه، دولت ناچار است نیروی نظامی را به کمک مردم بفرستد.
عدالت و دوری از ظلم
به گفتۀ طه حسین، در کتاب «علی و بنوه»، دستگاه معاویه، با مکر و حیله کار میکرد و دین و فکر مردم را با پول میخرید [و برای حفظ موقعیت خویش، هر کاری را روا میدانست]، درحالیکه علی علیه السلام اهل اینگونه زد و بندهای سیاسی نبود و حقّ و عدالت و دین را بر همه چیز ترجیح میداد. بیجهت، چیزی به کسی نمیبخشید و اطاعت مردم را با مال خریداری نمیکرد.
شاهد گویای این سخن، گفتار خود امام علیه السلام است، که در پاسخ به کسانی که از سر دلسوزی، خدمت امام علیه السلام عرض کردند: سزاوار است اموال بیت المال را در آغاز حکومت خود در میان رؤسا و اشراف و سران قبائل و افرادی که میتوانند ضرباتی بر پایه حکومت وارد کنند، تقسیم کنی و آنها را نسبت به دیگران سهم بیشتری دهی، تا پایههای حکومتت محکم شود. امام علیه السلام در پاسخ آنها به دو نکته اشاره فرمود: نخست اینکه: من هرگز نمیتوانم از طریق ظلم و ستم و تبعیض و دادن حقّ کسی به دیگری پایههای حکومت خود را محکم کنم و از طریق گناه به حقّ و عدالت برسم: «اتَأمُرُنی انْ اطْلُبَ النَّصَرَ بِالجَوْرِ فیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِ؛ آیا به من پیشنهاد میکنید که برای پیروزی خود، از جور و ستم در حقّ کسانی که بر آنها حکومت میکنم، استمداد جویم؟!».
مگر هدف حکومت، اجرای عدالت نیست؟ چگونه شما پیشنهاد میکنید که با ظلم و ستم، پایههای حکومت را محکم کنم؟! این تناقضی است آشکار، و پیشنهادی است بر خلاف رضای پروردگار! سپس افزود: «وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْماً؛ به خدا سوگند! من گرد چنین کاری نمیگردم مادامیکه شب و روز پشت سر هم درآیند، و ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب دارند!».
عدالتجویی شگفتانگیز علی علیه السلام ایجاب میکرد که ثروتهای کلانی که عمّال بنی امیه در دوران حکومت عثمان به ناحق به چنگ آورده بودند، مصادره کرده و به بیت المال برگرداند.
این بود که آن حضرت در روز دوم حکومت خویش به طور رسمی اعلام کرد: «وَاللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ وَ مُلِک بِهِ الْاماءُ لَرَدَدْتُهُ؛ به خدا سوگند! اگر اموال بیت المال را بیابم که مهر زنان شده و یا کنیزانی خریده باشند، آن را به بیت المال برمیگردانم».
حاکمیت مردمی
ارتباط مستقیم با مردم، آن هم ارتباطی صمیمانه و واقعی، نه تشریفاتی و ظاهری، از نکات مهمّ دیگری است که در این فرمان برآن تکیه شده و به مالک اشتر به عنوان زمامدار آشنا با فرهنگ اسلام چنین دستور میدهد: «وَاجْعَلْ لِذَوِی الْحاجاتِ مِنْک قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فیه شَخْصَک وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عامّاً فَتَتَواضَعُ فیه لِلّهِ الَّذی خَلَقَک وَ تُقْعِدَ عَنْهُمْ جُنْدَک وَ اعْوانَک مِنْ احْراسِک وَ شُرَطِک حَتّی یکلِّمَک مُتَکلِّمُهُمْ غَیرَ مُتَتَعْتِعٍ فَانّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) یقُولُ فی غَیرِ مَوْطِنٍ: "لَنْ تُقَدَّسَ امَّة لایؤخَذُ لِلضَّعیفِ فیها حَقُّهُ مِنَ الْقَوی غَیرَ مُتَتَعْتِعٍ"؛ برای ارباب رجوع وقتی مقرّر کن که شخصاً به نیازهای آنها رسیدگی کنی، در یک مجلس عمومی و همگانی که برای آنها تشکیل میدهی بنشین، و برای خداوندی که تو را آفریده است تواضع کن [درها را بگشا] و مأموران و محافظان و لشکریان را از اطراف خود دور کن، تا هر کس میخواهد سخنی بگوید بدون ترس و لکنت زبان حرفهای خود را با تو در میان نهد، چرا که من این سخن را بارها از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم شنیدم که میفرمود: "ملّتی که حقّ ضعیفان را از زورمندان با صراحت نگیرد، هرگز پاک و پاکیزه نمیشود"».
امام علیه السلام در بخش از عهدنامه خود دربارۀ لزوم رابطۀ نزدیک میان والی و تودههای مردم میفرماید: «وَأَمَّا بَعْدُ فَلَا تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَک عَنْ رَعِیتِک، فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلَاةِ عَنِ الرَّعِیةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّیقِ، وَقِلَّةُ عِلْمٍ بِالْأُمُورِ؛ و اما بعد [از این دستور] هیچگاه خود را در زمانی طولانی از رعایا پنهان مدار، زیرا پنهانماندن زمامداران از چشم رعایا موجب نوعی کماطلاعی نسبت به امور [مردم و کشور] میشود».
در حدیث دیگری از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است: «أَیمَا وَالٍ احْتَجَبَ عَنْ حَوَائِجِ النَّاسِ، احْتَجَبَ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ عَنْ حَوَائِجِهِ؛ هر والی که خود را از برآوردن نیاز مردم پنهان دارد، خداوند در قیامت از حوائج خود آنها را پنهان میدارد».
آزادی
امام علیه السلام هشدار میدهد که در بازگرداندن روح آزادی و مساوات و عدالت کمترین انعطافی نباید نشان داد، بلکه اصولاً مقام والای حکومت را در درجۀ نخست برای همین امر پذیرفته است، و آن کس که گمان می برد علی علیه السلام روی این موضوع معاملهای خواهد کرد، سخت در اشتباه است و علی علیه السلام را نشناخته است.
آن حضرت در توصیهای مهم میفرماید: «وَ لَا تَکنْ عَبْدَ غَیرِک وَ قَدْ جَعَلَک اللَّهُ حُرّاً؛ برده دیگری مباش، خداوند تو را آزاد آفریده است».
این جمله از مهمّترین و درخشندهترین وصایای امام علیه السلام است که سزاوار است با آب طلا نوشته شود و همواره نصب العین باشد. آری خداوند انسان را آزاد آفریده و نباید این آزادی و آزادگی را با هیچ بهای مادی معاوضه کند حتی گاه باید با زندگی محدود و مشقتبار مادی بسازد و تن به بردگی این و آن ندهد.
این سخن هم دربارۀ افراد صادق است و هم دربارۀ ملتها؛ چه بسیارند ملتهای ضعیف و ناتوانی که آزادی خود را برای مختصر درآمدی از دست میدهند، حال آنکه افراد با شخصیت و ملتهای آزاده ترجیح میدهند از جان خود بگذرند و بردۀ دیگران نشوند.
نظارت بر کارگزاران
امیر مؤمنان علی علیه السلام، در دوران حکومتش، بهوسیلۀ گروهی از افراد مورد اعتماد که آنها را به عنوان بازرس برای رسیدگی به اوضاع کارمندان و کارکنان در شهرهای مختلف گماشته بود، با خبر میشد؛ لذا میبینیم، در نامههای خود روی گفتههای آنها تکیه کرده و به آن استناد میفرماید و بعضی از مأموران خود را به جهت انجام کار خلاف به شدّت توبیخ میکند. این نامهها فراوان است.
حضرت به «سهیل بن حنیف» میفرماید: به من خبر رسیده که در مجلس اشراف که فقرا در آن شرکت نداشتهاند، شرکت کردی.
به شریح قاضی نامهای نوشت که: «بَلَغَنِی أَنَّک ابْتَعْتَ دَاراً بِثَمانِین دِینَاراً، وَ کتَبْتَ لَهَا کتَاباً، وَ أَشْهَدْتَ فِیهِ شُهُوداً؛ به من خبر رسیده که خانهای را به 80 دینار خریدهای و سند آن را هم نوشته و بر آن شاهد گرفتهای».
در میان نامههای امام علیه السلام به کارگزاران خود این قبیل نامهها کم نیست و همگی نشان میدهد که امام علیه السلام نهایت تدبیر را در امر کشورداری رعایت میکرده است.
نظام تشویق و تنبیه
علی علیه السلام در فرمان معروفش به «مالک اشتر» که یک دستور العمل جامع کشورداری است میفرماید: «لایکونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِیءُ عِنْدَک بِمَنْزِلَةٍ سَواءٍ فَإِنَّ فِی ذلِک تَزْهِیداً لِا هْلِ الإِحْسانِ فِی الْإِحْسانِ وَ تَدْرِیباً لِا هْلِ الْاسائَةِ عَلَی الْاسائَةِ؛ هیچگاه نباید نیکوکار و بدکار در نظر تو یکسان باشند، زیرا این امر، سبب میشود که نیکوکاران به کار خود بیرغبت شوند و بدکاران، جسور و بیپروا».
آنچه امام علیه السلام در این دستور بیان کرده یکی از اصول مهم مدیریت است؛ در واقع هیچ حکومتی نمیتواند، بدون تشویق خادمان و مجازات و کیفر خطاکاران به پیروزی برسد. زیرا ادامۀ نیکوکاری انگیزه میخواهد و بازایستادن از کار خلاف نیز انگیزهای میطلبد.
توجه ویژه به دستگاه قضایی
امام علیه السلام در بخشی از نامۀ خود به مالک اشتر بحث مهمّی دربارۀ قضات بیان داشته و آن را از بحثهای دیگر مستقل کرده تا اشارهای به استقلال قضایی باشد که در دنیای امروز به آن اهمّیت زیادی میدهند و قوۀ قضائیه را قوۀ مستقلی در برابر قوۀ اجرایی (دولت) و قوۀ قانونگذاری میشناسند. اضافه بر این ذکر ویژگیهای قضات [و دقت در گزینش قضات، از آن جهت دارای اهمیت است] که قوّۀ قضائیه در مقابل نزاعهای داخلی ضامن امنیتی درونی است.
شایان توجّه اینکه امام علیه السلام در مورد مسئلۀ تأمین زندگی هم دربارۀ قضات حساسیت نشان داده که باید زندگی فرد فرد کارمندان قضایی تأمین باشد تا برای حقوق مردم توجّه ویژهای اعمال شود.
آن حضرت به نکتۀ مهمی اشاره میکند که قاضی برای آزادی در انشای حکم حقّ نباید هیچگونه فشار اجتماعی و گروهی روی او باشد؛ به تعبیر دیگر قضات باید از هر نظر مصون باشند تا استقلال قضایی را از دست ندهند.
مشورت
حکومت [دینی] هر چند از نوع حکومت الهی است، اما با این حال مأمور به مشورت با مردم بوده است تا بعد مردمی آن نیز حفظ شود.
خطرناکترین پرتگاهی که بر سر راه «مدیران» و [حاکمان] قرار دارد، «استبداد به رأی» و احساس بینیازی از مشورت و نظرات دیگران است. همانگونه که امام علیه السلام فرمود: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَاْیهِ، هَلَک وَ مَنْ شاوَرَ الرِّجالَ، شارَکها فی عُقُولِها؛ کسی که استبداد رأی داشته باشد، به هلاکت میرسد و هرکس با مردان بزرگ مشورت کند، در عقل و دانش آنها شرکت جوید».
و نیز آن حضرت میفرماید: «وَ الْاسْتِشارَةُ عَینُ الْهِدایةِ وَ قَدْ خاطَرَ مَنِ اسْتَغْنی بِرَأْیهِ؛ مشورت عین هدایت است، و کسی که خود را بینیاز از نظرات دیگران بداند، مطمئِنّاً به خطر خواهد افتاد».
طرد چاپلوسان
بزرگترین خطری که بر سر راه مدیران است، این است که به سراغ افرادی بروند که تنها نقطه قوّتشان این است که چشم و گوش بسته، تسلیم فرمانند؛ و دائماً با زبان حال و قال به این بیت مترنّمند:
بندگانیم جان و دل بر کف چشم بر امر و گوش بر فرمان!
درست است که شرط پیشرفت امر مدیریت و فرماندهی انضباط نفرات و همکاران است؛ ولی، این بدان معنی نیست که مدیران به سراغ «بله قربان گو»ها بروند.
ترجیح اینگونه افراد نالایق که به خاطر کمبودهای روحی و فکری، همیشه چشم و گوش بسته تسلیمند، در تمام طول تاریخ بشر، بلای بزرگی برای همه زمامداران و مدیران و فرماندهان بوده است.
نباید فراموش کرد که این نوع گزینش، تنها از «روح استبداد» سرچشمه میگیرد، و مستبدّان همیشه ترجیح میدهند که افرادی را در اختیار داشته باشند که بیچونوچرا تسلیم فرمانند. آنها حاضر نیستند با افرادی کار کنند که گهگاه اظهار نظر، و چونوچرا، و از آن بالاتر انتقاد کنند؛ هر چند منطقی و سازنده باشد نه مخرّب و ویرانگر.
از اینجاست که مولای متّقیان علی علیه السلام به یکی دیگر از آفات زمامداران و مردم میپردازد و آن اینکه رابطۀ آنها با یکدیگر رابطۀ تملّق و چاپلوسی و کتمان حقایق تلخ به جهت ناخوشایندبودن آن و ترک انتقاد سالم و سازنده است، میفرماید: «فَلا تُکلِّمُونی بِما تُکلَّمْ بِهِ الْجَبابِرَةُ، وَلاتَتَحَفَّظُوا مِنّی بِما یتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبادِرَةِ، وَلاتُخالِطُونی بِالْمُصانَعَةِ؛ با من آنگونه که با زمامداران ستمگر سخن گفته میشود سخن نگویید و آنگونه که مردم خود را در برابر حاکمان تندخو و جبّار حفظ میکنند محدود نسازید و به طور تصنّعی و منافقانه با من رفتار نکنید».
تربیت
حکومت پیوندی است در میان امام و امّت، همانند پیوند سر با بدن که بدون همکاری نزدیک و هماهنگی کامل، هرگز سامان نمییابد.
به تعبیر دیگر، حاکمان الهی در عین اینکه نمایندگان خدا در میان امّتها هستند، نمایندگان مردم برای تأمین مصالح آنها نیز میباشند و به همین دلیل سنگینترین حقوق را امام بر امّت و امّت بر امام دارد.
در «نهج البلاغه» نیز میخوانیم که علی علیه السلام در شرح حقوق مردم بر رئیس حکومت میفرماید: «وَ تَعْلِیمُکمْ کیلا تَجْهَلُوا، وَ تَأْدِیبُکمْ کیما تَعْلمُوا؛ از حقوق شما بر من این است که شما را تعلیم دهم تا از جهل رهایی یابید و تربیت کنم تا آگاه شوید».
امنیت
حکومتهای الهی مقدمه و ابزاری هستند برای تأمین اهداف بعثت انبیاء، از جمله فراهم ساختن امنیت اجتماعی به عنوان مقدمهای برای وصول به اهداف دیگر.
این مسئله در روایات اسلامی به اندازهای اهمیت دارد، که حتی حکومت ظالم، مقدم بر هرج و مرج و بی حکومتی شمرده شده؛ چنانکه از امیر مؤمنان علی علیه السلام میخوانیم: «وَالٍ ظَلُومٌ غَشُومٌ خَیرٌ مِنْ فِتْنَةٍ تَدُوم؛ زمامدار ظالم و ستمگر بهتر است از فتنه [و هرج و مرجی] که پیوسته در جامعه وجود داشته باشد».
این به خاطر آن است که اگر دسترسی به حکومت عادل نباشد حدّاقل حکومت ظالم برای حفظ خویش مجبور است امنیت را حفظ کند و مرزهای کشورش را از تجاوز دشمنان محفوظ نگهدارد؛ درحالیکه اگر قید و بند حکومت برداشته شود همه چیز بههم میریزد و افراد فاسد و مفسد، اموال مردم را به تاراج میبرند و خون بیگناهان را بیحساب میریزند، و دشمنان به آسانی در قلمرو آن کشور نفوز میکنند و آنها را تحت سلطه خویش درمیآورند.
[در اهمیت امنیت در اسلام همین بس] هنگامیکه به امام امیرالمؤمنین علیه السلام خبر دادند که غارتگران سپاه معاویه به شهر مرزی انبار ریخته، اموال مسلمانان و غیرمسلمانان را غارت کردهاند، فرمود: «به من خبر دادهاند که بعضی از مردان آنها به خانه زن مسلمان و زن غیرمسلمانی که معاهد بوده و باید جان و مال و ناموسش در پناه اسلام محفوظ بماند وارد شده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشوارههای آنان را از تنشان بیرون آورده، درحالیکه هیچ وسیلهای برای دفاع از خود، جز گریه و التماسکردن نداشتهاند... اگر به خاطر این حادثه دردناک، مسلمانی از روی تأسف دقّ کند و بمیرد ملامت نخواهد شد، بلکه از نظر من شایسته و سزاوار است».
نظارت مردم بر حاکمیت
امام علیه السلام در وصیت پربار خود میفرماید: «لَا تَتْرُکوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ فَیوَلَّی عَلَیکمْ شِرَارُکمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یسْتَجَابُ لَکمْ؛ امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که اشرار بر شما مسلّط خواهند شد، سپس هر چه دعا کنید مستجاب نمیگردد».
آیا در میان حاکمیت اشرار و ترک امر به معروف و نهی از منکر تنها یک رابطۀ معنوی و مجازات الهی است و یا رابطۀ ظاهری هم وجود دارد؟
به نظر میرسد که پیوند اینها با یکدیگر به صورت منطقی قابل اثبات است، چراکه یکی از مصادیق مهم امر به معروف و نهی از منکر اقدام به این دو در برابر حاکمان وقت است که اگر خلافی مرتکب شوند عامّۀ مردم به آنها تذکر دهند و اگر معروفی را ترک کنند از آنها مطالبه نمایند. اگر این دو ترک شود و حاکمان هیچگونه مانع و اعتراضی در برابر خود نبینند جسور میشوند و اشرار بر جامعۀ اسلامی مسلّط میگردند.
سخن آخر: (عمران و آبادی)
این بحث را با سخنی از امیرمؤمنان علی علیه السلام که در آغاز فرمان مالک اشتر آمده و اهداف حکومت اسلامی در آن به روشنی ترسیم شده است پایان میدهیم، آنجا که آن حضرت در صدر منشور کشورداری خود از مالک اشتر میخواهد تا به آبادانی شهرها و مراکز آن بپردازد: «... وَاسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا، وَعِمَارَةَ بِلَادِهَا».
مردی امیرمؤمنان علیه السلام را دید درحالیکه هستههای خرمای فراوانی در کنارش بود. از آن حضرت پرسید: «یا أَبَا الْحَسَنِ مَا هَذَا مَعَک فَیقُولُ نَخْلٌ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَیغْرِسُهُ فَلَمْ یغَادَرْ مِنْهُ وَاحِدَة؛ این هستهها به چه کار میآید»؟ امام پاسخ داد: «اگر خدا بخواهد هزاران اصله خرماست». آنگاه همۀ آنها را کاشت و همۀ آنها سبز و بارور شدند. آن حضرت زمینهای زراعی و نخلستانهای فراوانی را احداث و وقف کرد. او با اموال خود بیش از هزار برده را خریداری و در راه خدا آزاد کرد و بین راه مکه و کوفه، چاههای فراوانی حفر نمود و آب آن را در اختیار حجّاج نهاد و ... .
آنچه در بالا آمد گوشههایی از «فرهنگ حاکم بر نظام اجرائی اسلام» است که میتواند به عنوان نمونهبرداری از مجموعۀ این فرهنگ مورد بررسی قرار گیرد و دقّت در آن، ابعاد این حکومت الهی و مردمی را نشان میدهد؛ و نیز از مطالعۀ آن میتوان به این حقیقت پیبرد که آنچه در حال حاضر به عنوان حکومت اسلامی شناخته میشود، هنوز تا رسیدن به شکل اصلی این حکومت فاصلۀ بسیاری دارد، هر چند در مسیر آن و به سوی این هدف حرکت میکند.
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. پیام امام امیر المومنین علیه السلام
2. پیام قرآن
مقاله
بررسی روايات دال بر «شكست هر قيام قبل از ظهور
حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف»
گروهى از روايات مي گويد: هر قيامى قبل از قيام حضرت مهدی(عجل الله فرجه الشريف) با شكست مواجه خواهد شد! مانند روايات زير:
١. در حديثى از «ابوبصير» به نقل از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «كُلُّ رايَة تَرْفَعُ قَبْلَ قِيامِ الْقائِمِ فَصاحِبُها طاغُوتٌ يَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ»(١)؛ (هر پرچمى قبل از قيام قائم(عليه السلام) برافراشته شود صاحب آن طاغوتى است كه غير خداوند متعال را پرستش مى كند [و بتى است كه مورد پرستش قرار مى گيرد]).
٢. در حديث ديگرى از «حسين بن خالد» مى خوانيم كه مى گويد: خدمت امام على بن موسى الرّضا(عليه السلام) عرض كردم «عبدالله بن بكير» حديثى نقل كرده كه من دوست دارم آن را بر شما عرضه كنم ـ و از شما بشنوم ـ امام فرمودند: كدام حديث؟ عرض كردم ابن بكير از عبيد بن زراره نقل مى كند كه من نزد امام صادق(عليه السلام) بودم هنگامى كه محمد بن عبدالله بن الحسن(٢) خروج كرد ـ و در برابر منصور دوانقى قيام نمود ـ مردى از ياران ما وارد شد و عرض كرد: فدايت شوم، محمّد بن عبدالله خروج كرده چه دستور مى دهيد؟ آيا با او خروج كنيم؟! فرمود: «اُسْكُنُوا ما سَكَنَتِ السَّماءُ وَ الاَرْضُ»؛ (مادام كه آسمان و زمين ساكن است، شما هم حركت نكنيد!) «عبدالله بن بكير» گفت: اگر مسأله چنين باشد نه قائمى وجود خواهد داشت و نه قيامى؛ چون آسمان و زمين هميشه ساكن است و تكان و اضطراب، محسوس و ظاهر نيست.
امام على بن موسى الرضا(عليهما السلام) فرمود: امام صادق(عليه السلام) درست فرموده، و مطلب آن گونه كه ابن بكير پنداشته است نيست؛ منظور از سكون آسمان اين است كه ساكن از ندا باشد ـ نداى مخصوصى كه قبل از قيام حضرت مهدی(عجل الله فرجه الشريف) از آسمان بلند مى شود ـ و منظور از سكون زمين، همان زلزله و فرو رفتن در زمين است كه براى لشكر سفيانى در آستانه ظهور حضرت مهدی(عجل الله فرجه الشريف) واقع مى شود).(٣) از اين حديث نيز استفاده مى شود كه قيامى قبل از قيام حضرت مهدی(عجل الله فرجه الشريف) نبايد واقع شود.
٣. در حديث ديگرى از سدير ـ يكى از ياران امام صادق(عليه السلام) ـ مى خوانيم كه حضرت به او فرمود: «اَلْزِمْ بَيْتَكَ وَ كُنْ حَلَساً مِنْ اَحْلاسِهِ وَ اسْكُنْ ما سَكَنَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ فَاِذا بَلَغَكَ اَنَّ السُّفْيانى قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ اِلَيْنا وَ لَوْ عَلى رِجْلِكَ»(٤)؛ (در خانه ات باش، و همچون فرشى از فرش هاى آن باش! و مادام كه شب و روز ساكن است، ساكن باش؛ ولى هنگامى كه خبر به تو رسد كه سفيانى خروج كرده است به سوى ما بيا هر چند با پاى پياده باشد!). سفيانى يكى از گردنكشان و حكّام ظالمى است كه قبل از قيام حضرت مهدی(عجل الله فرجه الشريف) قيام مى كند و لشكرهايى به مناطق مختلف مى فرستد؛ از جمله لشكرى به سوى مدينه گسيل مى دارد كه در صحرايى نزديك مدينه، زلزله اى رخ مى دهد و شكافى در زمين ظاهر مى شود و آنها را فرو مى برد! روايات متعدّد ديگرى نيز به همين مضمون وارد شده كه تا نشانه هاى ظهور حضرت مهدی(عجل الله فرجه الشريف) آشكار نشود، قيام نكنيد؛ مانند روايت «عمر بن حنظله» از امام صادق(عليه السلام) و روايت «معلّى بن خنيس» از آن حضرت و روايت جابر از امام باقر(عليه السلام) و روايات ديگر.(٥)
نقد و بررسى: در مورد اين روايات، توجّه شما را به چند نكته ضرورى جلب مى كنيم:
١ـ ما داراى يك سلسله اصول مسلّم در شريعت اسلامى هستيم كه تخطّى از آنها جايز نيست از جمله «امر به معروف و نهى از منكر» که از امور مسلّمى است كه هيچ گونه ترديدى در آن روا نيست؛ آيات و روايات فراوان با تأكيد بسيار، روى اين دو اصل مسلّم تكيه كرده است. حال اگر در محيطى قرار بگيريم كه احكام الهى پايمال شده، منكرات آشكار گشته و معروف ها به فراموشى سپرده شده و ظلم و فساد همه جا را فرا گرفته است، و ما قادر هستيم كه با يك قيام مؤثّر نظام حكومت فساد را بر هم زنيم و در مقياس وسيعى منكرات را از ميان ببريم و معروف را جانشين آن سازيم؛ آيا در چنين فرضى هيچ كس مى تواند مدّعى شود كه اين كار حرام است؟ و بايد نشست و تماشاچى صحنه هاى فساد و پايمال شدن احكام اسلام و خروج جوانان مسلمان از دين و آيين بود؟!
ممكن است بهانه جويان بگويند چنين چيزى واقع نشده، ما مى گوييم فرض كنيد چنين امرى رخ داد. اين فرض، كه محال عقلى نيست، آيا باز هم در اين فرض مى گوييد بايد دست از هر اقدامى برداشت و تسليم فراگيرى فساد و ظلم و نابودى احكام اسلامى بود؟! گمان نمى كنيم هيچ عالم و محقّقى چنين چيزى بر زبان جارى كند! از شواهد اين سخن اينكه در حالات «محمّد بن عبدالله» از دودمان امام مجتبى(عليه السلام) كه ـ معروف به «نفس زكيّه» است ـ مى خوانيم: «هنگامى كه گروهى از افراد سرشناس به عنوان حضرت مهدى با او بيعت كردند، و جريان به امام صادق(عليه السلام) رسيد و حتّى از حضرتش خواستند با او بيعت كند! امام فرمود: كه اين كار را نكنيد، زيرا هنوز موقع آن نرسيده است ـ و ظهور مهدي(عجل الله فرجه الشريف) در آينده خواهد بود ـ اگر تو [يعنى عبدالله پدر محمّد] فرزندت را مهدى موعود(عجل الله فرجه الشريف) مى دانى، او مهدى نيست، و اكنون وقت آن فرا نرسيده است، و اگر مى خواهى او را وادار كنى كه براى خدا خروج كند و امر به معروف و نهى از منكر نمايد، به خدا سوگند ما او را تنها نمى گذاريم، و با او بيعت خواهيم كرد! عبدالله عصبانى شد و جواب نامناسبى داد».(٦)
كوتاه سخن اينكه به فرض كه روايات فوق تصريح كند كه قبل از قيام مهدى(عليه السلام) هر گونه قيامى مايه گمراهى است، ما هرگز به خاطر خبر واحد يا چند خبر كه در حكم خبر واحد است نمى توانيم اصول مسلّمه اسلام را كه در قرآن و كلمات معصومين(عليهم السلام) است، كنار بگذاريم؛ بنابر اين، هر وقت مقدمات تشكيل حكومت اسلامى و بر چيدن بساط ظلم، فساد، جنايت و بيدادگرى فراهم گردد نبايد در اقدام بر آن ترديدى به خود راه داد؛ و ادلّه امر به معروف و نهى از منكر و اجراى حدود و اقامه عدل و داد را به عذر اينكه در چند خبر مشكوك اين كار نهى شده است زير پا نهاد!
٢ـ در برابر اين روايات، روايات ديگرى داريم كه نشان مى دهد ائمّه هدى(عليهم السلام) بعضى از قيام هايى را كه در عصر و زمان آنها روى داد ستودند، هر چند اين قيام ها به نتيجه نهايى نرسيد، چگونه ممكن است اين قيام ها ممنوع باشد و باز آن را بستايند؟! از جمله در روايات اسلامى از «قيام زيد بن على»(علیه السلام) به عنوان يك قيام مقدّس ياد شده است؛ مرحوم شهيد در قواعد در بحث امر به معروف و نهى از منكر مى گويد: «خروجش به اذن امام(عليه السلام) بود» و شيخ مفيد در ارشاد مى گويد: «زيد بعد از امام باقر(عليه السلام) برترين فرزندان امام سجّاد(عليه السلام) و عالم، عابد، پارسا، سخّى و شجاع بود، با شمشير قيام كرد تا امر به معروف و نهى از منكر كند و خونخواهى شهداى كربلا نمايد».(٧) مرحوم علامه «مامقانى» روايات زيادى در فضيلت و مدح زيدبن على نقل مى كند و پاره اى از روايات را كه در مذمّت او وارد شده است، در برابر روايات مدح، ناچيز و قابل توجيه مى شمرد.(٨) مرحوم علامه «مجلسى» بعد از آنكه اختلاف اخبار را درباره زيد و قيام او ذكر مى كند مى فرمايد: «اخبارى كه دلالت بر جلالت مقام او و مدح و ستايش او دارد و اينكه او مدّعى غير حق نبود، بيشتر است و اكثر اصحاب به عظمت مقام زيد اعتراف دارند».(٩) اگر قيام هاى قبل از حضرت مهدى(عجل الله) قيام گمراهان و مشركان باشد؛ چگونه مى توان قيام زيد بن على را تعريف و تمجيد كرد؟!
نمونه ديگر رواياتى است كه در مدح «حسين بن على»، «شهيد فخّ» آمده است: «او كه از نوه هاى امام حسن مجتبى(عليه السلام) بود در ايّام خليفه عباسى موسى الهادى در سنه ١٦٩ قيام كرد، به عنوان حج آن سال از مدينه به سوى مكّه حركت كرد، هنگامى كه به سرزمين فخّ در نزديكى مكّه رسيدند، جنگ شديدى ميان او و يارانش با عمّال و لشكريان خليفه عباسى درگرفت. در اين جنگ عظيم، حسين بن على با گروهى از كسانى كه با او بودند شهيد شدند؛ او همان كسى است كه دِعبل خزاعى در اشعار معروف «مدارس آيات» از او به عنوان شهيد بزرگى از شهداى اهل بيت(عليهم السلام) ياد كرده است و امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) بر او خرده نگرفت كه آنجا مى فرمايد:
قُبُور بِكرُ فان و اُخرى بِطَيْبة
و اُخرى بِفَخٍّ نالَها صَلَواتى
در حديثى از امام جواد(عليه السلام) مى خوانيم: «پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از سرزمين فخّ عبور مى كرد پياده شد و نماز خواند، هنگامى كه به ركعت دوم رسيد در حال نماز گريه كرد، آن چنان گريه اى كه مردم به خاطر گريه او به گريه افتادند. هنگامى كه سلام نماز را داد از علّت گريه آن حضرت پرسيدند. فرمود: جبرئيل بر من نازل شد و به من گفت: «اى محمّد! اِنَّ رَجُلا مِنْ وُلْدِكَ يُقْتَلُ فى هذا الْمَكانِ، اَجْرُ الشَّهيدِ مَعَهُ، اَجْرُ شَهيدَيْنِ»(١٠)؛ (مردى از فرزندان تو در اين سرزمين كشته مى شود، پاداش كسى كه با او شهيد شود پاداش دو شهيد است). حتّى در حديثى از امام جواد(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: «لمْ يَكُنْ لَنا بَعْدالطَّفِّ مَصْرَع اَعْظَمُ مِنْ فَخٍّ»(١١)؛ (بعد از ماجراى كربلا قتلگاهى براى ما مهم تر از قتلگاه فخّ نبود). و در روايتى از خود حسين بن على[شهيد فخّ] نقل شده كه مى گفت: «ما خَرَجْنا حَتى شاوَرْنا مُوسى بنِ جَعْفَر فَاَمَرْنا بِالْخُرُوجِ»(١٢)؛ (ما قيام نكرديم مگر اينكه با حضرت موسى بن جعفر(عليهما السلام) مشورت نموديم و او به ما دستور قيام داد).
مرحوم علامه «مامقانى» در پايان شرح حال او مى گويد: «از آنچه كه گفتيم روشن شد كه او از ثقات است؛ زيرا امام موسى بن جعفر(عليهما السلام) در خبرى به اين معنى گواهى داده» و در حديث آمده: «افرادى كه با او شهيد شدند پاداش دو شهيد دارند» و پيامبر(صلى الله عليه وآله) در زمان خود بر او گريه كرد، و امام صادق(عليه السلام) فرمود: «روح او پيش از جسدش به بهشت وارد شد!».(١٣) از همه اينها گذشته در رواياتى آمده است كه قبل از قيام حضرت مهدی(عجل الله فرجه الشريف) اقوامى قيام مى كنند، و زمينه را براى قيام حضرت مهدی(عجل الله فرجه الشريف) آماده مى سازند، و از آنها در روايات به نيكى ياد شده است، اگر قيام هاى قبل از حضرت مهدی(عجل الله فرجه الشريف) باطل و دعوت به طاغوت بود، اين روايات مفهوم صحيحى نداشت؛ در اينجا به دو روايت از طرق شيعه و اهل سنّت قناعت مى كنيم؛ در حالى كه تعداد اين روايات زياد است.
در حديثى از امام ابوالحسن اول، امام كاظم(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «رَجُلُّ مِنْ اَهْلِ قُمْ يَدْعُوا النّاسَ اِلَى الْحَقِّ يَجْتِمِعُ مَعَهُ قَوْم كَزُبُرِ الْحَديدِ لاتَزِلُّهُم الرِّياحُ الْعَواصِفُ وَ لايَمِلُّونَ مِنَ الْحَرْبِ وَ لايَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللهِ يَتَوَكَّلُوْنَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ»(١٤)؛ (مردى از اهل قم قيام مى كند و مردم را دعوت به حق مى نمايد جمعيتى گرد او را مى گيرند كه مانند پاره هاى آهن [سخت و محكم] هستند، طوفان هاى سخت آنها را تكان نمى دهد و از جنگ خسته نمى شوند و ترس به خود راه نمى دهند و بر خدا توكّل مى كنند و عاقبت براى پرهيزكاران است!). در بعضى از رواياتى كه به اين گونه قيام ها اشاره مى كند، تصريح شده كه آنها زمينهساز قيام حضرت مهدی(عجل الله فرجه الشريف) هستند، و به هر حال نشان مى دهد كه قيام هاى مشروعى قبل از قيام حضرت مهدی(عجل الله فرجه الشريف) صورت مى گيرد، قيام هايى كه خونين و براى دعوت به سوى حق و توأم با پيروزى است.
در حديثى در سنن «ابن ماجه»، از منابع معروف اهل سنّت، مى خوانيم: «گروهى از جوانان بنى هاشم خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمدند، هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) آنها را ديد، چشمانش پر از اشك شد و رنگ مباركش دگرگون گشت، سؤال شد چرا در صورت مبارك شما آثار ناراحتى مى بينيم؟ فرمود: «اِنّا اَهْلُ بَيْت اِخْتارَ اللهُ لَنَا الآخِرَةَ عَلَى الدُّنْيا، اِنَّ اَهْل بَيْتى سَيَلْقَوْنَ بَعْدى بَلاءً وَ تَشريداً وَ تَطْريداً حَتّى يَأتِىَ قَوْم مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ مَعَهُمْ راياتُ سُوْد فَيَسْأَلُوْنَ الْخَيْرَ فَلايُعْطَوْنَه فَيُقاتِلونَ وَ يُنْصَرُونَ فَيُعْطونَ ما سَأَلُوا فَلايَقْبَلُونَه حَتّىيَدْفَعُوها اِلى رَجُل مِنْ اَهْلِ بَيْتى فَيَملأها قِسطاً كَما مَلَئُوها جَوْراً فَمَنْ اَدْرَكَ ذَلِكَ مِنْكُمْ فَلْيَأْتِهِمْ وَ لَوْ حَبْواً عَلَى الثَّلْجِ»(١٥)؛ (ما خاندانى هستيم كه خداوند براي ما آخرت را بر دنيا برگزيده و خاندان من بعد از من با حوادث سخت و تبعيد و كنار زدن آنها ـ از مقام هايشان ـ روبرو مى شوند تا اينكه گروهى از مشرق مى آيند كه با آنها پرچم هاى سياه است، مطالبه نيكى مى كنند ـ و خواهان حق و عدالت مى شوند ـ امّا به آنها نمى دهند؛ پس پيكار مى كنند و يارى مى شوند و پيروز مى گردند، و آنچه را مى خواهند به آنها مى دهند؛ ولى آنها پذيرا نمى شوند تا آن را به كسى از اهل بيت من بسپارند؛ پس زمين را از عدالت پر مى كند آنگونه كه از ظلم پر شده است، هر كدام از شما آن زمان را درك كند بايد به آنها بپيوندد؛ هر چند روى برفها با سينه راه برود!). از ذيل روايت به خوبى استفاده مى شود كه اين قيام در آستانه قيام مهدي(عجل الله فرجه الشريف) و قبل از آن واقع مى شود و زمينه ساز قيام آن حضرت خواهد بود و قيامى مشروع است.
از مجموع آنچه در اين فصل گفته شد به خوبى استفاده مى شود كه قبل از قيام حضرت مهدی(عجل الله فرجه الشريف) قيام هاى ديگرى صورت مى گيرد كه جنبه الهى دارد؛ بعضى به نتيجه مى رسد و بعضى به شكست منتهى مى شود، و چنان نيست كه هر پرچمى كه قبل از حضرت مهدی(عجل الله فرجه الشريف) برافراشته شود پرچم طاغوت باشد؛ هر چند با اجازه اهل بيت(عليهم السلام) يا در مسير اهداف آنها قرار گيرد.
٣ـ آخرين سخن اينكه رواياتى كه مى گويد: «هر قيامى قبل از قيام حضرت مهدی(عجل الله فرجه الشريف) صورت گيرد قيامى شرك آلود و در مسير طاغوت است» بايد آن چنان تفسير شود كه هم با مسلّمات فقهى و احكام امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با فساد سازگار باشد، و هم با قيام هاى متعددى كه در زمان معصومين واقع شده و بر آن صحّه نهادند هماهنگ گردد؛ و براى تفسير اين روايات چند راه در پيش داريم:
١. منظور از آن، قيام هايى است كه بدون اذن و اجازه معصومين يا حكّام شرع و نائبان عام امام در عصر غيبت صورت بگيرد.
٢. منظور، قيام هايى است كه به قصد دعوت به خويش و نه دعوت به سوى اهداف آل محمد(صلى الله عليه وآله) انجام گيرد كه در روايات مكرّر به آن اشاره شده است.
٣. منظور، قيام هايى است كه در مقاطع خاصّى صورت مى گيرد كه هيچگونه آمادگى براى اين گونه قيامها نيست، و ائمّه هدى(عليهم السلام) براى پيشگيرى از اين قيامهاى زودرس و ناپخته آن جمله ها را فرمودند و از آن نهى كردند.
در اينجا بار ديگر بازگشت به قرآن مجيد مى كنيم و دعوت هاى عمومى قرآن را مى نگريم كه امت اسلامى را دعوت به قيام بر ضد ظالمان و حمايت از مظلومان و اقامه قسط و عدل مى كند. در آيه ٧٥ سوره «نساء» مى خوانيم: «وَ ما لَكُمْ لاتُقاتِلُونَ فى سَبيلِ اللهِ وَ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظّالِمِ اَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً»؛ (چرا در راه خدا، و [براى رهايى] مردان و زنان و كودكانى كه [به دست ستمگران] تضعيف شده اند، پيكار نمى كنيد؟! همان افراد [ستمديده اى] كه مى گويند: پروردگارا! ما را از اين شهر [مكه] كه اهلش ستمگرند، بيرون ببر؛ [و رهايى ببخش]؛ و از طرف خود، براى ما سرپرستى قرار ده؛ و از جانب خود، يار و ياورى براى ما مقرر فرما).
روشن است كه اين آيه و همچنين آيات مشابه كه در زمينه اقامه قسط و عدل يا دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان سخن مى گويد انحصار به زمان و مكان خاصى ندارد و يكى از اصول زير بنايى اسلام است، و هرجا مقدّمات و زمينه هاى اين هدف مقدّس فراهم گردد بايد بدون فوت وقت به آن اقدام نمود.(١٦)
پی نوشت:
(١). الكافي، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، دار الكتب الإسلامية، تهران، ١٤٠٧ ق، چاپ چهارم، ج ٨، ص ٢٩٥، حديث نوح(ع) يوم القيامة؛ وسائل الشيعة، عاملى، شيخ حر، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت(عليهم السلام)، مؤسسة آل البيت(عليهم السلام)، قم، ١٤٠٩ ق، چاپ اول، ج ١٥، ص ٥٢، ١٣ باب (حكم الخروج بالسيف قبل قيام القائم)؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحياء التراث العربي، بيروت، ١٤٠٣ ق، چاپ دوم، ج ٥٢، ص ١٤٣، باب ٢٢ (فضل انتظار الفرج و مدح الشيعة في زمان الغيبة و ما ينبغي فعله في ذلك الزمان).
(٢). محمد بن عبدالله بن الحسن، نوه امام حسن مجتبى(عليه السلام) است در زمان منصور عباسى قيام كرد و گروه زيادى با او بيعت كردند، بر مدينه و مكّه و يمن استيلا يافت؛ ولى منصور لشكرى عظيم به جنگ او فرستاد و بر او پيروز شد و او را به شهادت رساند و محمد بن عبدالله به نفس زكيّه معروف است؛ شهادت او در ماه رمضان سنه ١٤٥ واقع شد (تتمه المنتهی، قمی، شیخ عباس، تحقیق، باقری بید هندی، ناصر، دلیل ما، قم، ١٣٨٧ شمسی، چاپ: دوم، ص ٢٤٠).
(٣). عيون أخبار الرضا(عليه السلام)، ابن بابويه، محمد بن على، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، نشر جهان، تهران، ١٣٧٨ ق، چاپ اول، ج ١، ص ٣١٠، ٢٨ باب (فيما جاء عن الإمام علي بن موسى من الأخبار المتفرقة)؛ الأمالي، طوسى، محمد بن الحسن، دار الثقافة، قم، ١٤١٤ ق، چاپ اول، ص ٤١٢، ١٤ المجلس الرابع عشر؛ وسائل الشيعة، عاملى، شيخ حر، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت(عليهم السلام)، مؤسسة آل البيت(عليهم السلام)، قم، ١٤٠٩ ق، چاپ اول، ج ١٥، ص ٥٥، ١٣ باب (حكم الخروج بالسيف قبل قيام القائم)؛ بحار الأنوار، همان، ص ١٨٩، باب ٢٥ (علامات ظهوره(صلوات الله عليه) من السفياني و الدجال و غير ذلك و فيه ذكر بعض أشراط الساعة).
(٤). الكافي، همان، ص ٢٦٥، حديث القباب؛ وسائل الشيعة، همان، ٥١، ١٣ باب (حكم الخروج بالسيف قبل قيام القائم)؛ بحار الأنوار، همان، ص ٣٠٣، باب ٢٦ (يوم خروجه و ما يدل عليه و ما يحدث عنده و كيفيته و مدة ملكه(صلوات الله عليه)).
(٥). وسائل الشيعة، همان، ص ٥٠، ١٣ باب (حكم الخروج بالسيف قبل قيام القائم).
(٦). الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت(عليهم السلام)، كنگره شيخ مفيد، قم، ١٤١٣ ق، چاپ اول، ج ٢، ص ١٩٢، (فصل في أخبار الإمام الصادق)؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، اربلى، على بن عيسى، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، بنى هاشمى، تبريز، ١٣٨١ ق، چاپ اول، ج ٢، ص ١٧٢، (ذكر من روى من أولاده)؛ بحار الأنوار، همان، ج ٤٦، ص ١٨٨، باب ١١ (أحوال أولاده و أزواجه(صلوات الله عليه)).
(٧). معجم رجال الحديث، موسوی الخویی، سید ابوالقاسم، مركز نشر الثقافة الاسلاميه، قم، ١٣٧٢ ش، چاپ پنجم، ج ٨، ص ٣٥٧، (٤٨٨٠ - زيد بن علي).
(٨). تنقيح المقال في علم الرجال، المامقاني، عبد اللَّه بن محمد حسن، المطبعة الرضوية النجف الأشرف ١٣٥٢ ق، حالات زيد.
(٩). بحار الأنوار، همان، ص ٢٠٥، باب ١١ (أحوال أولاده و أزواجه(صلوات الله عليه)).
(١٠). تنقيح المقال في علم الرجال، همان، ج ١، ص ٣٣٧ ،(حالات حسين بن على شهيد فخ)؛ بحار الأنوار، همان، ج ٤٨، ص ١٧٠، باب ٧ (أحوال عشائره و أصحابه و أهل زمانه و ما جرى بينه و بينهم و ما جرى من الظلم على عشائره(صلوات الله عليه)).
(١١). بحار الأنوار، همان، ص ١٦٥، باب ٧ (أحوال عشائره و أصحابه و أهل زمانه و ما جرى بينه و بينهم و ما جرى من الظلم على عشائره(صلوات الله عليه)).
(١٢). مقاتل الطالبيين، الأصفهانى، ابو الفرج على بن الحسين، تحقيق: صقر، سيد احمد، بيروت، دار المعرفة، بى تا، ص ٣٨٣، (ذكر من خرج مع الحسين صاحب فخ).
(١٣). شرح بيشتر در اين باره را در همان كتاب تنقيح المقال في علم الرجال، المامقاني، عبد اللَّه بن محمد حسن، المطبعة الرضوية النجف الأشرف ١٣٥٢ ق، ج ١، ص ٣٣٧؛ بحار الأنوار، همان، ص ١٦٥، باب ٧ (أحوال عشائره و أصحابه و أهل زمانه و ما جرى بينه و بينهم و ما جرى من الظلم على عشائره(صلوات الله عليه) به بعد بخوانيد).
(١٤). بحار الأنوار، همان، ج ٥٧، ص ٢١٦، باب ٣٦ الممدوح من البلدان و المذموم منها و غرائبها.
(١٥). سنن ابن ماجه، أبو عبدالله القزويني، محمد بن يزيد، تحقيق: عبد الباقي، محمد فؤاد، دار الفكر، بيروت، بی تا، ج ٢، ص ١٣٦٦، حديث ٤٠٨٢.
(١٦). پيام قرآن، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلاميه، تهران، ١٣٨٦ ش، چاپ نهم، ج ١٠، ص ٥٥.
معرفی کتاب
سیری در کتاب
«کشتی نجات: چهل حدیث ناب
از سخنان امام حسن عسکری علیه السلام»
نشر احادیث و سخنان معصومین علیهم السلام از عصر آن بزرگواران مورد اهتمام شیعیان و پیروانشان عموماً،و علما و دانشمندان خصوصاً بوده،و آن را یک وظیفه می دانستند و بر همین اساس کتاب های فراوانی در طول تاریخ به رشته ی تحریر در آمده است.مجموعه حاضر سلسله مباحث اخلاقی مرجع عالی قدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(مدظله)از سخنان امام حسن عسکرى (علیه السلام) است،که شامل چهل حدیث ناب به همراه ترجمه و شرح جامع آن می باشد.
انگیزه تألیف اثر
نوشتن چهل حدیث، به دلیل روایات متعددى که بر اهمیّت این کار تأکید و توصیه کرده، برجستگى خاصّى داشته و در طول تاریخ بسیارى از بزرگان اقدام به این کار نموده اند، که اربعین مرحوم شیخ بهایى و چهل حدیث امام خمینى (رحمه الله) از جمله معروف ترین آن هاست.
بر اساس همین سنّت حسنه سلف صالح، از مباحث اخلاقى مرجع عالى قدر حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى (مدّظلّه) که روزهاى چهارشنبه، در مسجد اعظم توسّط حضرت استاد (حفظه الله) بیان شده چهل حدیث ناب از سخنان امام حسن عسکری علیه السلام انتخاب و پس از تحقیق و تتبّع کافى پیرامون مطالب و اسناد آن و ویراستارى لازم، در قالب کنونى به زیور طبع آراسته شده و در اختیار شیفتگان و علاقمندان به معارف نبوی قرار گرفته است.
امید است تا حضرت استاد نیز مشمول روایات اربعین شده، و خوانندگان محترم از سفره پربرکت کلمات نورانی آن حضرت بهره مند گردند و همگى در سایه فراگیرى و عمل به دستورات امام عسکری علیه السلام، آن هادي بشريت، به سعادتمندی و عاقبت به خیری رهنمون گردند.
ساختار اصلی کتاب
ساختار کتاب در قالب مقدمه و عناوین چهل گانه به رشتۀ تحریر درآمده که عناوین آن به شرح ذیل است: ١.مراء و مزاح٢. تواضع و فروتنى در مجالس٣.سرانجام شایعه پراکنى و ریاست طلبى٤.گناه نابخشودنى٥. خطر فراوان ریاکارى٦. اسم اعظم٧.ارتباط نیکان و بدان٨. دو نشانه تواضع٩.خنده بى جا١٠.یکى از کمرشکن ها١١. سفارشات اخلاقى و اجتماعى١٢. ارزش فوق العاده تفکّر و اندیشه١٣.غضب، کلید شرور١٤. شیعیان حقیقى کیان اند؟١٥.کینه توزى١٦. بهترین ها١٧. نشانه هاى مؤمن١٨. مزرعه زندگى١٩. تفاوت عاقل و نادان٢٠.روزى ات ضمانت شده است٢١. عامل عزّت و ذلّت٢٢.دوست جاهل٢٣. اهمیّت ایمان به خدا و کمک به دیگران٢٤. ثمره نافرمانى فرزند در کودکى٢٥. بهتر از زندگى و بدتر از مرگ!٢٦. علاقه ذلیلانه!٢٧. چگونه اکرام کنیم؟٢٨. بلا هم نعمت است!٢٩.موعظه خوب و بد٣٠. نعمت تواضع و فروتنى٣١. ترک عادت شبیه معجزه است٣٢. اظهار شادى نزد انسان غمگین!٣٣.زیبایى برون و درون٣٤. دروغ، کلید همه گناهان٣٥. بهترین دوست٣٦. نتیجه ستایش بى جا٣٧. راه زیاد کردن دوستان٣٨.برخى از اقدامات امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) پس از ظهور٣٩. نماز شب، سکوى پرش به سوى خدا٤٠. خودت و دیگران را به یک چشم نگاه کن.
ویژگی های اثر
کتاب «کشتی نجات: چهل حدیث ناب از سخنان امام حسن عسکری علیه السلام » داراى ویژگى هاى متعدّدى از جمله امور زیر هستند:
١.بیان معظّم له ساده و روان و قابل فهم براى همگان است.
٢.براى مضامین روایات، تحلیل عقلى قابل قبولى ارائه شده است.
٣.ارتباط بین جملات به ظاهر جداى روایات، به خوبی تبیین شده است.
٤.در بسیارى از موارد مفهوم روایات توسعه داده شده و معناى گسترده تر و فراگیرترى پیدا کرده است.
٥.احادیث به روزرسانى و کاربردى شده است.
٦. پیام هاى روایات موشکافى و تحلیل شده و شنوندگان و خوانندگان دعوت به آن شده اند.
٧.نکات علمى جدید و جالبى از روایات استخراج شده است.
٨.اگر میان روایت مورد بحث و دیگر روایات یا قواعد مسلّم و اصول کلّى دین و مذهب، به ظاهر تعارضى وجود داشته باشد، با بیان شیواى استاد برطرف شده است.
٩. روش طرح مباحث اخلاقى استاد پیرامون روایات مورد بحث، به گونه اى زیبا و پرجاذبه است که شنونده مجذوب روایت مى شود.
١٠. حسن انتخاب و سلیقه نیازسنجانۀ معظّم له در انتخاب روایات مورد بحث بر جذابیت اثر افزوده است.
گزارش محتوایی اثر
در باب تواضع
مولّف با طرح روایتی کوتاه از امام حسن عسکری علیه السلام اهمیت و آثار تواضع را بیان کرده ومی نویسد: به راستى چقدر این دستور، زیبا و چقدر آن آثار مهم است. انسان براثر تواضع کوچک نمى شود، همان گونه که تکبّر سبب بزرگى وى نمى گردد، بلکه تواضع موجب بزرگى، و تکبّر باعث حقارت وى مى شود.
تواضع و فروتنى در مجالس، دو نشانه تواضع و نعمت تواضع و فروتنى از أهم عناوین کتاب است که معظم له در موضوع تواضع مورد واکاوی قرار داده است.
عواقب کوچک شمردن گناه
نویسنده با بیان روایتی نورانی از امام عسکری علیه السلام عواقب سبک شمردن گناه را با عنوان «گناه نابخشودنی» بیان کرده و در ادامه علل و عوامل شیوع این گناه را بیان کرده است.
در فرازی از کتاب می خوانیم: یکى از علل اهمیّت ندادن به برخى گناهان ، عمومیّت و شیوع گناه در میان مردم است. به عنوان مثال وقتى به غیبت کننده گفته مى شود: «غیبت نکن، این کار حرام است» مى گوید: «چه کسى غیبت نمى کند؟!» در حقیقت شیوع و گسترش گناه سبب حقارت و کوچکى آن در نزد انجام دهنده آن مى شود و هنگامى که گناه کوچک شد، فاعل آن مى گوید: اى کاش گناه من همین بود.
دربارۀ ریاکاری
معظم له با بیان روایتی نورانی از امام عسکری علیه السلام خطر فراوان ریاکارى را بیان کرده و در ادامه به ادله حرمت ریاکاری در اسلام پرداخته است.
در بخشی از کتاب آمده است: ریاکار، که براى غیر خدا کار مى کند، به توحیدش لطمه وارد مى شود، چراکه خدا را رها کرده و براى غیر او کار مى کند. چنین شخصى عزّت و ذلّت را به دست غیر خدا دانسته و او را مؤثّر مى شمرد و این شرک محسوب مى شود.
مایۀ زینت ما باشید
مولف با بیان روایتی طولانی و تکان دهنده از امام حسن عسکرى (علیه السلام) به شرح توصیه های هفت گانۀ آن امام همام پرداخته است.
صاحب اثر در شرح توصیۀ سوم آن حضرت که می فرماید: «زینت ما باشید و عیب و ننگ ما نباشید» می نویسد: مضمون این روایت در کلام امام صادق (علیه السلام و معصومین دیگر (علیهم السلام) نیز آمده است و خلاصه آن این است که با عمل و کردارتان براى پیشوایانتان کسب آبرو کنید، چون اعمال شما به حساب رهبرانتان نوشته مى شود و مى تواند مایه آبروى آن ها گردد... شنونده زمانى حرف گوینده را باور مى کند که بداند گوینده خود به آن حرف ایمان دارد و به آن عمل مى کند و اگر احتمال دهد که گوینده ظاهرسازى مى کند به آن عمل نمى نماید...به عنوان مثال: اگر در عمل تأثیرات فرهنگى و اخلاقى انقلاب اسلامی را در معرض دید بگذاریم، انقلاب عملاً به جهان صادر مى شود.
گفتنی است در پایان نیز فهرست منابع کتاب ذکر شده است.
لازم به ذکر است این اثر ارزشمند اخلاقی با تنظیم و تدوین حجه الاسلام ابوالقاسم علیان نژادی نخستین بار در سال ١٣٩٦(ه ش) در یک جلد و ١٨٨صفحه، در قطع رقعی توسط انتشارات امام علی بن ابیطالب (ع) به زیور طبع آراسته شده است.
معارف اسلامی
«آخر الزمان» در روايات اسلامی
پرسش :
«آخر الزمان» در روايات اسلامی با چه ويژگي هايي معرفي شده است؟
پاسخ اجمالی:
روایات اسلامي از آینده تاریک و سخت برای مؤمنان در «آخر الزمان» خبر داده است، از جمله: بی اعتنایی به حلال و حرام به طوري كه مردم هر چه به دستشان برسد حلال می شمرند، همه مردم رباخوار مى شوند و آنانكه رباخوار نباشند گرد و غبار ربا بر دامنشان مى نشيند، برخی از مردمِ سرمست از نعمت، مبدأ و معاد را فراموش کرده و در عالم بی خبری به سر می برند و عده اي با تکیه بر حیله های شرعی و بهانه های واهی کارهای ناروا انجام می دهند و ... .
پاسخ تفصیلی:
در بعضى خطبه هاى «نهج البلاغه» و رواياتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان اهل بيت(عليهم السلام) خبرهايى درباره «آخر الزمان» و آينده اي تاريك و سخت براى مؤمنان داده شده است. از ويژگى هاى آخرالزمان، پشت كردن بسيارى از مردم به مسئله حلال و حرام است و اینکه هر آنچه به دستشان برسد، از هر جا و هر كس براى خود حلال مى شمرند و اين آلودگى همه زندگى آنها را مى آلايد.
ويژگى ديگر كه «مستى نعمت» است سبب مى شود مبدأ و معاد را به فراموشى بسپارند و همچون مستان شراب، در عالَم بى خبرى به سر برند. دور زدن احكام و تكيه بر بهانه هاى واهى براى انجام هر كار ناروا و تمسّك به حيله هاى شرعى يكى ديگر از ويژگى هاى آن زمان است. بدعت ها به صورت سنّت ها و سنّت ها به صورت بدعت ها در مى آيد. در حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «يَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا يَبْقى أحَدٌ إلَّا أَكَلَ الرِّبا فَإنْ لَمْ يَأْكُلْهُ أَصابَهُ مِنْ غُبارِهِ»(١)؛ (زمانى بر مردم فرا مى رسد كه همه رباخوار مى شوند و اگر كسانى ربا خوار نباشند گرد و غبار ربا بر دامنشان مى نشيند).
در حديث ديگرى در وصاياى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به ابن مسعود آمده است: «زمانى بر مردم فرا مى رسد كه انواع غذاهاى لذيذ را مى خورند و بر مركب هاى [گران قيمت] سوار مى شوند و مردان، همچون زنان كه براى همسر خود، زينت مى كنند خود را مى آرايند. زنان، بى پرده خارج مى شوند و مانند سلاطين جبّار در اجتماع خودنمايى مى كنند. اين گروه، منافقان اين امّت در آخرالزمانند ـ تا آنجا كه مى فرمايد: «يَابْنَ مَسْعُودُ يَأْتى عَلَى الناسِ زَمانٌ اَلصَّابِرُ عَلَى دينِهِ مِثْلُ الْقابِضِ عَلَى الْجَمْرَةِ بِكَفِّهِ»(٢)؛ (اى پسر مسعود، زمانى بر مردم فرا مى رسد كه نگهدارى دين همچون نگهدارى آتش در كف دست است)، و حوادث دردناك ديگرى كه ذكر همه آنها به طول مى انجامد.
اين پيشگويى ها افزون بر اينكه جنبه اعجاز دارد، هشدارى است به گروه هاى وفادار به اسلام كه خود را نبازند و بدانند اين دوران پايانى دارد كه به ظهور حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه) مى انجامد.(٣)
پی نوشت:
(١). مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، نورى، حسين بن محمد تقى، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت(عليهم السلام)، مؤسسة آل البيت(عليهم السلام)، قم، ١٤٠٨ قمری، چاپ: اول، ج ١٣، ص ٣٣٣، (باب تحريمه).
(٢). مكارم الأخلاق، طبرسى، حسن بن فضل، شريف رضى، قم، ١٤١٢ قمری / ١٣٧٠ شمسی، چاپ: چهارم، ص ٤٥٠، (الفصل الرابع في موعظة رسول الله لابن مسعود).
(٣). گردآوری از کتاب: پيام امام امير المؤمنين(عليه السلام)، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم: جمعى از فضلاء، دار الكتب الاسلامية، تهران، ١٣٨٦ شمسی، چاپ: اول، ج ٧، ص ٢٥٥.
احکام شرعی
احکام روزه قضا
ترتیب در گرفتن روزه قضا و روزه کفاره
کسی که روزه کفاره و همچنین روزه قضای ماه رمضان را به گردن دارد اول باید کدامیک را بگیرد؟آیا میتواند اول کفاره را بجا آورد و بعد قضای روزه ماه رمضان؟
اگر وقت روزه قضا تنگ است اول باید قضا را بگیرد و اگر وقت تنگ نیست بهتر است اول قضا را بگیرد.
حکم اجازهی شوهر براي روزه قضای همسر
آیا زن برای گرفتن روزهی قضا، باید از شوهرش اجازه بگیرد؟
در روزههاي قضايي که وقت آن کم است (مثلاً ١٠ روزه قضا از رمضان گذشته مانده و ١٠ روز نيز تا رمضان فرصت دارد) نيازي به اجازه شوهر نيست و بايد روزه بگيرد. ولي در روزههاي نذر و روزههاي قضايي که تا ماه رمضان وقت کافي دارد و روزه گرفتن مزاحم حقوق شوهر میشود بايد از شوهر اجازه بگيرد. البته در قضاي روزه رمضان که وقت کافي دارد اگر بدون اطلاع شوهر روزه گرفت و بعد از اذان ظهر شوهر تقاضاي تمکين و مانند آن نمود زن بايد روزه خود را ادامه دهد.
روزهای که به خاطر ترک غسل از روی خجالت قضا شده
چنانچه فردی در مکانی میهمان باشد و جنب شود، اما به علت خجالت غسل و تیمم نکرده است، آیا باید علاوهی بر قضا، کفاره نیز بدهد؟
اگر تصورش این بوده که به علت اضطرار میتواند غسل نکند قضای روزه کافی است و کفاره لازم نیست.
وظیفهی شخصی که قضای روزه را نگرفته و توانایی خود را ازدستداده
اگر فردی در ادای روزه قضا کوتاهی کند و بعد نیز توانایی خود را از دست بدهد، وظیفهی او چیست؟
چنانچه عذر شرعی داشته است باید برای هرروز دو نفر مسکین را اطعام کند و اگر عذر عرفی داشته بچهها باید بعداً قضا کنند و نیازی به وصیت نیست، البته اگر عذر نداشته و عمدی بوده است باید ٦٢ فقیر را برای هرروز سیر کند.
اطلاع از باطل بودن روزه قضا بعد از رسیدن رمضان
من قبل ماه رمضان یکروزه قضا داشتم که آن را در هنگام سفر گرفتم و نمیدانستم که در حین سفر نباید روزه گرفت حالا که ماه رمضان رسیده تکلیف آن روزه قضا چیست؟ آیا باید کفارهاش را بدهم؟
قضا دارد و کفاره ندارد.
معذور شدن از گرفتن روزه قضا تا رمضان بعدی
به دلیل خوردن ال دی پارسال ۱۳ روز، روزه بدهکار شدم الآن چندماهه مشکل یبوست و شقاق دارم که نمیتوانم واقعاً این ۱۳ روز را روزهبگیرم؛ تکلیف بنده چیست؟ آیا باید کفاره این ۱۳ روز را بدهم؟
درصورتی که فرصت انجام قضا را داشته اید و بعداً مریض شده اید هم کفاره عذر دارد و هم کفاره تأخیر و الا دادن کفاره عذر کافی است.
وظیفه شخص در مورد روزه مستحبی و نذری و نیابتی باوجود روزه قضا
آیا شخصی که روزه قضا دارد میتواند روزهی نذری یا مستحبی بگیرد؟
کسي که روزه قضا دارد:١- نمیتواند روزه مستحبي بگيرد.٢- میتواند روزه مستحب را نذر کند، مشروط بر اینکه بعد از روزههاي قضا، بتواند آن را بجا آورد. به اين معنا که اگر مثلاً ده روز، روزه قضا دارد و تا ماه رمضان آينده بيشتر از ده روز باقیمانده، میتواند نذر روزه کند ولي اگر فقط ده روز باقیمانده، با توجه به اینکه در اين حالت بايد روزه قضا را بگيرد، نذر روزه مستحبي اشکال دارد.٣- میتواند روزه نيابتي بگيرد.
گرفتن روزه برای میت توسط فردی که روزه قضا دارد در تنگی وقت
اگر فردی روزهی قضا داشته باشد و بخواهد در تنگی وقت روزه قضا به نیابت از مادر یا پدرش بگیرد، مجاز است؟
چنانچه وقت برای انجام روزه قضا تنگ باشد، بنا بر احتیاط واجب باید ابتدا قضای روزه خودش را بجا آورد، در غیر این صورت علاوه بر قضا کفاره تأخیر هم دارد.
وظيفه مجنون پس از عاقل شدن در مورد روزه
اگر فرد دیوانه، عاقل شود، وظیفهی او در مورد روزههایی که نگرفته است، چیست؟
روزههايى كه در حال جنون بهجا نياورده، بعد از عاقل شدن لازم نيست قضا كند.
عدم توانایی جسمی و مالی پسر بزرگتر از انجام روزه قضای پدر
اگر پسر بزرگ خانواده که روزه پدر به گردنش هست مریض باشد نتواند روزه پدر را بهجا بیاورد و توانایی مالی هم ندارد که کسی را اجیر کند چه باید بکند؟
در فرض سؤال باید انتظار بکشد تا زمانی که توانایی پیدا کند خودش یا اجیری را مأمور نماید قضای روزهها را بجا آورد و اگر توانایی پیدا نکرد استغفار کافی است.
پی نوشت: